معنی درس اول فارسی یازدهم،نیکی ; آرایه های ادبی درس اول فارسی یازدهم

معنی درس اول فارسی یازدهم نیکی ، درس اول فارسی یازدهم انسانی، گام به گام درس اول فارسی یازدهم

معنی درس اول فارسی یازدهم،نیکی ; آرایه های ادبی درس اول فارسی یازدهم


مواردی که در درسنامه درس اول فارسی یازدهم نیکی مورد بررسی قرار میگیرد:

  • معنی درس اول فارسی یازدهم،نیکی

  • درس اول فارسی یازدهم انسانی

  • معنی کلمات و آرایه های ادبی درس اول فارسی یازدهم ، نیکی

درس اول فارسی یازدهم:

نیکی


یکی روبهــی دید بی دســت و پای

فرو مــــاند در لطف و صـنع خدای

  • معنی: فردی، یک روباه ناتوان و بی دست و پایی را دید و از آفرینش و لطف خدا حیران شد
  • قلمرو زبانی: فروماندن: تعجب کردن /  لطف: مهربانی و نیکویی /  صـنع: آفرینش
  • قلمرو ادبی: قالب مثنوی / روبه: نماد فریبکاری / بی دست و پای: کنایه از ناتوان، معلول / روباه: نماد افراد بی کوشش و ناتوان

 

که چون زندگانی به ســر مـی‌برد؟

بدین دست و پای از کـجا می‌خورد؟

  • معنی: که این روباه توان خواه (معلول) چگونه روزگار خود را می‌گذراند؟ و با این حال و روز از کجا خوراک به دست می‌آورد؟
  • قلمرو زبانی: چون: چگونه / به سر می‌برد: می‌گذراند، فعل مرکب / بدین: با این 
  • قلمرو ادبیتناسب: دست، پای / ایهام تناسب: سر، دست و پای
  • پیام: رسیدن روزی به هر جاندار

 

در این بود درویش شـوریده رنگ

کـــه شیری برآمد شغـــالی به چنگ

  • معنی: درویش آشفته حال در این اندیشه بود که ناگهان شیری که شغالی را شکار کرده بود جلو آمد.
  • قلمرو زبانی: درویش: تهیدست / شوریده رنگ: آشفته حال / برآمد: جلو آمد، بیرون آمدن / شغال: جانور پستانداری است از تیره سگان که جزو رسته گوشتخواران است. / چنگ: پنجه
  • قلمرو ادبیجناس: رنگ، چنگ / شیر: نماد دلاوری / تناسب: شیر، شغال

 

شغال نگون بخــت را شیر خـورد

بماند آنچه روباه از آن ســـیر خورد

  • معنی: شیر، شغال بدبخت را خورد و روباه از آنچه مانده بود، خورد تا سیر شد
  • قلمرو زبانی: نگون بخت: بدبخت
  • قلمرو ادبیجناس: شیر، سیر /  تناسب: شیر، روباه

 

دگـــر روز باز اتفــاق اوفــــــــتاد 

که روزی رســان قوت روزش بداد

  • معنی: روز دیگر همین اتّفاق پیش آمد که خداوند روزی رسان، خوراک روباه را به او رساند
  • قلمرو زبانی: قوت: خوراک، غذا، رزق روزانه / دگر: دیگر(صفت مبهم) / روزی: رزق / روزی رسان: منظور خداوند است / مرجع ضمیر «ش» به روباه برمی گردد 
  • قلمرو ادبیجناس: روزی، روز / واژه آرایی: روز

 

یقــین، مــرد را دیده بیننده کــــرد 

شـــد و تکـــیه بر آفــــریننده کــــرد

  • معنی: چشمان مرد با این یقین بینا شد (به آگاهی رسید)، رفت و به خداوند آفریننده اعتماد و تکیه کرد.
  • قلمرو زبانی: دیده: چشم / بیننده: بینا / را: اضافه گسسته: مرد را دیده (دیده مرد) / شد: رفت
  • قلمرو ادبیمجاز: دیده مجاز از مرد
  • پیام: توکل نادرست به خدا

 

کزین پس به کنجی نشینم چــو مور 

کـــه روزی نخوردند پیلان به زور

  • معنی: درویش با خود گفت: از این به بعد مانند مورچه ای در گوشه ای می‌نشینم، زیرا جانوران بزرگ و درّنده به زور و توانایی خود روزی نمی‌خورند. (خداوند روزی ایشان را می‌دهد.)
  • قلمرو زبانی: کنج: گوشه / نشینم:‌ می نشینم / مور: مورچه / روزی: رزق / پیل: فیل 
  • قلمرو ادبی: چو: مانند، تشبیه / تناسب: مور، پیل / جناس: مور، زور
  • پیام: توکل نادرست به خدا / به دست آوردن روزی به زور و توانمندی نیست

 

زنخدان فــرو برد چــندی به جیب 

که بخشــنده روزی فرســـتد ز غیب

  • قلمرو زبانی: زنخدان: چانه / جیب: گریبان، یقه / که: زیرا / غیب: پنهان، نهان از چشم؛ عالمی که خداوند، فرشتگان … در آن قرار دارند
  • قلمرو ادبیکنایه: زنخدان به جیب فروبرد: یعنی چانه در گریبان بردن: کنایه از به تفکر فرورفتن و در اینجا نشستن و کوشش نکردن نیز مقصود است» /  جناس: جیب، غیب / تلمیح به آیه «إنّ الله هوالرزّاق»
  • مغنی: درویش مدتی چانه اشرا در گریبان خود فرو برد (اندیشید) و باور یافت که خداوند بخشنده، روزی او را از غیب خواهد فرستاد.
  • پیام: توکل نادرست به خدا

 

نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست 

چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست

  • قلمرو زبانی: تیمار: غم / جهش ضمیر: «ش» (مضاف الیه) / چنگ: نوعی ساز که سر آن خمیده است و تارها دارد. 
  • قلمرو ادبی: تیمار: کنایه از یاری و پرستاری / تضاد: بیگانه، دوست / تناسب:  رگ، استخوان، پوست / جناس: دوست، پوست / تشبیه: چو چنگ، رگ واستخوان و پوستش ماند: تشبیه، وجه شبه: لاغر شدن
  • مغنی: نه آشنا و نه دوست، در اندیشه کمک به او نیفتادند تا این که از شدّت ضعف، مثل ساز چنگ، رگ و استخوان و پوستش به جا ماند. (لاغر و نزار شد.)
  • پیام: بی توجهی مردم به درویش

 

چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش 

ز دیوار محــرابش آمــــد به گــوش

  • معنی: هنگامی که از ضعف و ناتوانی صبر و هوشش تمام شد، از دیوار محراب این آوا به گوشش رسید:
  • قلمرو زبانی: چو: هنگامی‌که / محراب: محراب مسجد / آمد: رسید / جهش ضمیر در « محرابش»: به گوشش آمد
  • قلمرو ادبیجناس: هوش، گوش
  • پیام: تمام شدن صبر

 

برو شــیر درنده باش، ای دغــــل

مینداز خـــــود را چـــو روباه شـــل

  • معنی: ای انسان فریبکار، برو مانند شیر درّنده باش (خودت شکار کن) و خود را مانند روباه معلول ناتوان نشان نده.
  • قلمرو زبانی: دغل: فریبکار، حیله گر/ شل: لنگ، دست و پای از کار افتاده 
  • قلمرو ادبیتشبیه فشرده: شیر درنده باش / کنایه: انداختن کنایه از ناتوان نشان دادن / تشبیه: چو روباه / تناسب: شیر، روباه
  • پیام: ترغیب به کوشش و جنب و جوش

 

چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر 

چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟

  • معنی: چنان بکوش که همانند شیر از تو چیزی بماند تا دیگران از تو بهره مند شوند، چرا مانند روباه با غذای پس مانده دیگران سیر می‌شوی.
  • قلمرو زبانی: سعی کردن: کوشش کردن / وامانده: پس مانده / چه: چرا
  • قلمرو ادبیتشبیه: چو شیر / تناسب: شیر، روباه / پرسش انکاری / واژه آرایی: چو / جناس: چه، چو / واج آرایی: «چ»
  • پیام: تشویق به کار

 

بخـــور تا توانی به بازوی خویش 

کــــه سعیت بود در ترازوی خویش

  • معنی: تا می‌توانی از درآمد بازوی خودت غذا بخور، چرا که سعی و تلاش خودت میزان و سنجش رفاهت خواهد بود.
  • قلمرو زبانی: سعی: کوشش
  • قلمرو ادبیمجاز: بازو مجاز از زور و توانایی / کنایه: در ترازوی است: کنایه از اینکه سنجیده می‌شود / تلمیح: تلمیح به آیه «ان لیس للانسان الّا ما سعی»
  • پیام: توصیه به کوشش

 

بگیر ای جوان دست درویش پــیر 

نه خود را بیفگن کـــه دستم بگــــیر

  • معنی: ای جوان دست پیرمرد درویش را بگیر (به او کمک کن) نه این که خودت را بیندازی و ناتوان جلوه بدهی تا دیگران دستت را بگیرند و به تو کمک کنند.
  • قلمرو زبانی: درویش: گدا / افکندن: انداختن (بن ماضی: افکند، بن مضارع: ‌افکن)
  •   قلمرو ادبیکنایه: دست گرفتن کنایه از کمک کردن / تضاد: جوان، پیر / واژه آرایی: دست، بگیر / کنایه: خود را افکندن کنایه از «به ناتوانی زدن»
  • پیام: کمک به دیگران

 

خدا را بر آن بنده بخشــایش است 

که خلق از وجودش در آسایش است

  • معنی: خداوند نسبت به آن بنده ای لطف و بخشش دارد که دیگران از وجود او در آسایش و راحتی باشند.
  • قلمرو زبانی: را در«خدا را»: دارندگی«خدا دارد»/ بخشایش: آمرزش؛ فعل بخشودن (بن ماضی: بخشود، بن مضارع: بخشا) / خلق: مردم 
  • قلمرو ادبی: ردیف: است / واج آرایی: صامت «ش»
  • پیام: کمک به مردم سبب رستگاری است

 

کرم ورزد آن سر که مغزی دراوست 

کــــه دون همتانند بی مغز و پوست

  • معنی: کسی که در سرش مغز و عقل دارد به دیگران نیکی می‌کند؛ زیرا آنان که نادان و بی مغز هستند فرومایه و بی خردن و تنها پوست و ظاهری از انسان بودن را دارند.
  • قلمرو زبانی: کرم ورزیدن: جوانمردی کردن / همّت: اراده، عزم نیرومند / دون همّت: فرومایه / واو در «بی مغز و پوست»: واو همراهی
  • قلمرو ادبیمجاز: سر مجاز از انسان ، مغز مجاز از اندیشه و خرد،  پوست مجاز ظاهر / جناس: اوست، پوست / تناسب: مغز، پوست
  • پیام: بخشندگی نشانه خردمندی است

 

کسی نیک بیند به هر دو ســـرای 

کــــه نیکـــــی رساند به خلق خدای

  • معنی: کسی در دو جهان لطف و احسان خدا را می‌بیند که به آفریدگان خدا نیکی و دهش کند.
  • قلمرو زبانی: بیند: می بیند / سرا: خانه / خلق: مردم 
  • قلمرو ادبیاستعاره: سرا استعاره از جهان؛ دو سرا: دنیا و آخرت / جناس: نیک، نیکی /  تلمیح به آیه «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره» و نیز تلمیح به حدیث «الدنیا مزرعه الاخره»
  • پیام: رستگاری انسان بخشنده

بوستان سعدی

 

آزمون های آنلاین درس اول فارسی یازدهم : نیکی