معنی و نکات درس یازدهم فارسی دوازدهم آن شب عزیز به همراه آرایه های ادبی
قلمرو ادبی: حرف کسی را زیر پا گذاشتن: کنایه از نافرمانی
قلمرو زبانی: مُصِر: اصرار کننده، پافشاری کننده
قلمرو زبانی: کلافه: بی تاب و ناراحت به علت قرار گرفتن در وضع آزار دهنده
قلمرو ادبی: سر زدن: کنایه از سراغ کسی رفتن
قلمرو زبانی: تل: تپه، پشته / چفیه: چپیه، گونه ای سربند
قلمرو زبانی: حمایل: محافظ، نگهدارنده؛ حمایل کردن: محافظ قرار دادن چیزی برای چیز دیگر
قلمرو زبانی: کز کردن: خود را جمع کردن و در خود فرورفتن
قلمرو زبانی: دم: مجاز از لحظه
قلمرو ادبی: گرم و پرشور حرف زدن: کنایه از گیرا و با جذبه و هیجان انگیز سخن گفتن/ حرف گرم: حسّ آمیزی
قلمرو زبانی: گُردان: یگان نظامی که معمولا شامل سه گروهان است.
رستههای نظامی از کوچک به بزرگ: جوخه(سرجوخه)، دسته(استوار، گروهبان)، گروهان(ستوان)، گردان(سرگرد)، هنگ(سرهنگ)، تیپ(سرتیپ)، لشکر(سرلشگر)، سپاه (سپهبد)، ارتش (ارتشبد)
قلمرو زبانی: تکبیر: الله اکبر گفتن / فرونشست: فعل پیشوندی
قلمرو زبانی: از جا کنده شدن: کنایه از جهیدن
قلمرو زبانی: عرض: گفتن
قلمرو زبانی: شامّه: قوّهٔ بویایی/ غریب: عجیب و شگفت
قلمرو زبانی: طفره رفتن خودداری کردن از انجام کاری از روی قصد و با بهانه آوردن، به ویژه خودداری کردن از پاسخ صریح دادن به سؤالی یا کشاندن موضوع به موضوعات دیگر
قلمرو زبانی: اصرار: پافشاری (اسرار: ج سر، رازها)
قلمرو ادبی: بوی التماس: حسّ آمیزی
قلمرو زبانی: متقاعد کردن: مجاب کردن، وادار به قبول
قلمرو زبانی: شبح: آنچه به صورت سیاهی به نظر می آید، سایه موهوم از کسی یا چیزی
قلمرو زبانی: دنج: ویژگی جای خلوت و آرام و بدون رفت و آمد
قلمرو ادبی: زمزمهٔ لطیف و سبک و ملایم: حسّ آمیزی
قلمرو زبانی: دیده بانی: نگهبانی دادن در یک جای بلند و ثابت
قلمرو زبانی: مخفیگاه: پناهگاه / دیدرس: جایی که در محدوده دید انسان است.
قلمرو ادبی: کنجکاوی گلولهٔ توپ در خاک: فرو رفتنِ گلولهٔ توپ در خاک، جانبخشی
قلمرو ادبی: ماه: تشخیص (به قرینهٔ سربلندی و بیرون آمدن)
قلمرو زبانی: جثّۀ: پیکر
قلمرو ادبی: جملهٔ کنایی و ایهامی است؛ معنی ظاهری آن این است که من با سجده کردن با خاک هم سطح می شدم و دیده نمی شدم امّا معنی کنایی و ایهامی آن، این است که من با سجده خود را چون خاک در برابر عظمت خالق، پست و کوچک می کردم.
قلمرو زبانی: حزین: غم انگیز
قلمرو زبانی: برافروختن: روشن کردن
قلمرو زبانی: راز و نیاز: مناجات
قلمرو زبانی: پاییدن: نگاهبانی کردن، زیر نظر داشتن
قلمرو زبانی: برانداز کردن یا وراندازکردن: برآورد کردن، سنجیدن
قلمرو زبانی: موضع: قرارگاه. در زبان عربی، اسم مکان است بر وزن مَفعَل (مَوْضَع) یعنی جای وضع و قرار
قلمرو زبانی: چرتی: خواب بسیار کوتاه و سبک / سیرخواب: کنایه از خواب کامل / خواب را مزمزه کنید: حس آمیزی
قلمرو زبانی: مسلط: چیره
قلمرو زبانی: تشبیه / معرکه: جای جنگ
قلمرو زبانی: مهیب: ترسناک / صدای خشک: حس آمیزی / … هضم می کرد: صدای توپخانه، صدای کلاش را خفه کرده بود.
قلمرو زبانی: مسلم: روشن /
قلمرو زبانی: ناکام: ناموفق،
قلمرو زبانی: پیشی گرفتن: سبقت گرفتن /
قلمرو زبانی: معبر: گذرگاه، محل عبور
قلمرو زبانی: تیربار: مسلسل سنگین / دوشکا: اسلحه ای قوی که بزرگ تر و قوی تر از تیربار است.
قلمرو زبانی: رمق: توان
قلمرو زبانی: ذله: به تنگ آمدن، همان واژهٔ کوچک شدن، خوارو خفیف شدن( که تبدیل به اصطلاح عامیانه شده است.)
قلمرو زبانی: ذوق کردن: بسیار خوشدل شدن / انهدام: نابودی
قلمرو ادبی: بال درآوردم: استعاره، کنایه از نهایت شادی
قلمرو ادبی: غریبانه: درخور غریب، شگفت
قلمرو زبانی: انگار نه انگار: هنگامی گفته می شود که کسی نسبت به امری بی اعتناست.
قلمرو زبانی: جگرخراش: دلخراش، ناگوار
قلمرو زبانی: جناق: جناغ، استخوان پهن و دراز در جلوی قفسه سینه
قلمرو زبانی: تعلل: عذر و دلیل آوردن، اهمال کردن، به تعویق انداختن چیزی یا انجام کاری، درنگ
قلمرو زبانی: تَشَر: سخنی که همراه با خشم، خشونت و اعتراض است و معمولا به قصد ترساندن و تهدید کردن کسی گفته می شود.
قلمرو زبانی: شهادَتَیْن، تثنیهٔ شهادت، دو صیغهٔ «اشهد انّ محمداً رسول اللّه» و «اشهد ان لا اله الّ اللّه». این دو صیغه را معمولاً هنگام شهادت و رحلت یا وارد شدن به دین اسلام بر زبان می آورند. / خاموش شدید: کنایه از درگذشتید