درس ششم فارسی یازدهم : پرورده عشق

معنی درس ششم فارسی یازدهم : پرورده عشق ، آرایه های ادبی و قلمرو های زبانی و ادبی درس ششم فارسی یازدهم ، معنی کلمات درس ششم فارسی یازدهم

بخش های مربوط به درس پرورده عشق

درس ششم فارسی یازدهم : پرورده عشق


۱- چون رایت عشق آن جهانگیر

 شد چون مه لیلی آسمان گیر

معنی: ماه، در شب، بر چهرهٔ آسمان طلوع می کند و گسترهٔ آسمان را نورانی می کند (تسخیر می کند) عشق مجنون نیز به سانِ ماه، علم خود را به نشانهٔ تسخیر جهان برمی افرازد.

قلمرو زبانی:

  •  چون نخست: هنگامی‌که
  •  رایت: درفش، پرچم، بیرق
  •  جهانگیر: گیرنده جهان، فتح کننده دنیا، منظور مجنون است
  •  چون دوم: مانند
  •   مه: ماه

 قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مفعول مفاعلن فعولن (رشته انسانی)/ رایت عشق: اضافه تشبیهی / «چون» نخست و دوم: جناس همسان / چون مه لیلی: تشبیه / مه: استعاره از جمال و کمال لیلی / آسمان گیر: کنایه از پرآوازه / موقوف المعانی / درون مایه شعر: سختی های عشق

پیام: عشق مجنون

 

۲- هر روز خَنیده نام‌تر گشت

 در شیفتگی تمام تر گشت

معنی: هر روز نامش مشهورتر شد و در عشق و شیفتگی کامل تر گشت.

قلمرو زبانی:

  •  خنیده: مشهور، معروف، نامدار
  •  خنیده نام تر گشتن: مشهورتر شدن، پرآوازه تر گردیدن
  •  شیفتگی: عاشقی

 قلمرو ادبی: واج آرایی: «ر» / گشت: واژه آرایی، ردیف / جناس: هر، در

پیام: کمال عشق مجنون

 

۳- برداشــته دل ز کـــار او بخت  

 درمانده پدر به کار او سخت

معنی: بخت و اقبال از او ناامید شده و پدر نیز در کار عشق او به سختی درمانده شده بود.

قلمرو زبانی:

  •  درمانده: درمانده شده
  •  سخت: به سختی   

قلمرو ادبی: بخت دل ز کار او برداشته: جانبخشی، کنایه از ناامید شدن / بخت، سخت:‌ جناس / واژه آرایی: کار، او

پیام: ناامیدی از درمان مجنون

 

۴- خویشــان همــه در نیاز با او

 هر یک شده چـاره‌ساز با او

معنی: بستگان و خویشاوندان مجنون با پدر مجنون دعا می‌کردند و در فکر راه چاره بودند.

قلمرو زبانی:

  •  خویشان: ج خویش، اقوام
  •  نیاز: دعا
  •  چاره‌ساز: چاره یاب

 قلمرو ادبی: ردیف: با او

پیام: چاره جویی برای حل مشکل

 

۵- بیچـــارگی  ورا  چـــو  دیدند

 در چاره‌گــری زبان کـشیدند

معنی: بستگان هنگامی‌که درماندگی پدر را مشاهده کردند برای چاره جویی به سخن گفتن پرداختند.

قلمرو زبانی:

  •  بیچارگی: درماندگی، بدبختی
  •  ورا: وی را (مجنون)
  •  چاره‌گری: تدبیر، مصلحت اندیشی، چاره یابی

 قلمرو ادبی: زبان کشیدن: سخن گفتن

پیام: چاره جویی برای حل مشکل

 

۶- گـــفتند بـه اتفـــاق یک ســـر

 کز کعبه گشاده گردد این در

معنی: بستگان همگی با هم نظر دادند که مشکل مجنون و بیماری عشق او با توسل به کعبه برطرف می‌شود.

قلمرو زبانی:

  •  به اتفاق: همه با هم 
  • یک سر: همه، سراسر، تماما
  •  کز: که از
  •  گشاده: باز

 قلمرو ادبی: در گشاده گردیدن: کنایه از مشکل حل شدن

پیام: متوسل شدن به کعبه

 

۷- حاجت گـه جمله جهان اوست

 محراب زمین و آسمان اوست

معنی: کعبه محل برآورده شدن خواسته همه جهانیان و عبادتگاه همه مردم است.

قلمرو زبانی:

  •  حاجت گه: محل برآورده شدن حاجت
  •  جمله: همه، سراسر‌‌
  •  محراب: قبله گاه، جای ایستادن پیش نماز در مسجد

 قلمرو ادبی: جهان: مجاز از مردم جهان / زمین، آسمان: مجاز از همه موجودات، تضاد.

پیام: برآورده شدن دعا در کعبه

 

۸- چون موسم حج رسید برخاست

 اشتر طلبید و محمل آراست

معنی: زمانی که فصل حج فرارسید، پدر مجنون شتر خواست و کجاوه‌ای فراهم کرد [تا به سوی  کعبه حرکت کند].

قلمرو زبانی:

  •  موسم: زمان، هنگام
  •  برخاست: بلند شد (بن ماضی: برخاست، بن مضارع: برخیز)
  •  اشتر: شتر
  •  محمل: کجاوه که بر شتر بندند، مهد
  •  آراستن: آماده کردن، (بن ماضی: آراست، بن مضارع: آرا) 

پیام: آماده سفر حج شدن

 

۹- فرزند عـــزیز را به صــد جهد

 بنشاند چو ماه در یکی مهد

معنی: پدر، فرزند گرامی خود را با تلاش بسیار و همچون ماه با احترام و زیبایی در کجاوه نشاند.

قلمرو زبانی:

  •  صد: مجاز از بسیار
  •  جهد: کوشش، تلاش، سعی
  •  مهد: کجاوه
  •  یکی مهد: مهدی

 قلمرو ادبی: چو ماه: تشبیه / مهد، جهد: جناس ناهمسان.

پیام: آماده سفر شدن

 

۱۰- آمد سوی کعبه سینه پر جوش

 چون کعبه نهاد حلقه بر گوش

معنی: پدر با سینه‌ای پر از درد و ناله، به سوی کعبه آمد و خانه خدا را همچون غلامی حلقه به گوش در آغوش کشید و به آن متوسل شد.

قلمرو زبانی:

  •  پرجوش: نگران، پرتب و تاب
  •  نهادن: گذاشتن (بن ماضی: نهاد، بن مضارع: نه)

 قلمرو ادبی: سینه: مجاز از دل / چون کعبه: تشبیه / حلقه بر گوش نهادن: کنایه از بندگی کردن / سینه، گوش: تناسب  / جناس: جوش، گوش / جانبخشی: درِ کعبه، حلقه‌ای دارد و شاعر در دنیای خیال خود، کعبه را مانند غلامی می داند که حلقه بر گوش دارد به نشانهٔ بندگی و تسلیم بی چون و چرا در برابر ارادهٔ پروردگار خود.

پیام: توسل جستن به کعبه

 

۱۱- گفت ای پسر این نه جای بازی است

 بشتاب که جای چاره سازی است

معنی: پدر به مجنون گفت: فرزندم این جا محل شوخی نیست. تلاش کن تا چاره‌ای برای درد خود بیابی.

قلمرو زبانی:

  •  بشتاب: عجله کن، (بن ماضی: شتافت، بن مضارع: شتاب)

 قلمرو ادبی: نه جای بازیست:  کنایه از اینکه شوخی نیست / واژه آرایی: جا، است /

پیام: پند دادن به پسر

 

۱۲- گو یا رب از این گـــزاف کاری

 توفیق دهــم به رستگـــاری

معنی: فرزندم، بگو پروردگارا، مرا از این کار بیهوده عشق نجات بده و توفیق رستگاری ارزانی ام کن.

قلمرو زبانی:

  •  گو: بگو
  •  یا رب: پروردگارا
  •  گزاف: زیاده روی، بیهوده کاری
  •  توفیق: کسی را در کاری یاری کردن
  •   توفیق دهم: به من توفیق بده
  •  رستگاری: نجات 

پیام: دعا برای رهایی از عشق

 

۱۳- دریاب کــه مبتلای عشــقم

 آزاد کــن از بلای عشــقم

معنی: خدایا به کار من رسیدگی کن که اسیر عشق شده ام و بلای عشق مرا در بند کشیده است. مرا نجات بده.

قلمرو زبانی:

  •  دریاب: رسیدگی کن
  •  که: زیرا
  •  مبتلا: بیمار

 قلمرو ادبی: بلای عشق: اضافه تشبیهی / بلای عشقم: جهش ضمیر (من را از بلای عشق …)

پیام: دعای پدر برای رهایش از عشق

 

۱۴- مجنون چو حدیث عشق بشنید

 اوّل بگــریست پس بخنــدید

معنی: مجنون هنگامی که سخن از عشق شنید، ابتدا گریه کرد و سپس خنده‌ای سر داد.

قلمرو زبانی:

  •  حدیث: سخن
  •  گریستن: گریه کردن (بن ماضی: گریست، بن مضارع: گری)

 قلمرو ادبی: بگریست، بخندید: تضاد

پیام: گفتگو از عشق

 

۱۵- از جای چو مار حلقه برجست

 در حلقه زلف کعبه زد دست

معنی: مجنون مانند مار چنبره زده پرید و حلقه در خانه خدا را به دست گرفت.

قلمرو زبانی:

  •  حلقه: چنبره زده 
  • برجست: پرید، جهید، (بن ماضی: جست، بن مضارع: جه)

 قلمرو ادبی: چو مار: تشبیه / زلف کعبه: جانبخشی، اضافه استعاری / زلف، دست: تناسب

پیام: توسل جستن به کعبه

 

۱۶- می‌گفت گـــرفته حلقــه در بر

 کامروز منم چو حلقه بر در

معنی: مجنون در حالی که حلقه‌های کعبه را در دست گرفته بود می‌گفت: امروز به کعبه متوسل شده ام.

قلمرو زبانی: بر: آغوش

 قلمرو ادبی: بیت ذو قافیتین دارد (در، بر/ بر، در) / حلقه در برگرفتن: کنایه از متوسل شدن / بر، در: جناس ناهمسان / «بر» نخست و «بر» دوم: جناس همسان / چو حلقه: تشبیه / واژه آرایی: حلقه / «در» نخست و «در» دوم: جناس همسان

پیام: توسل جستن به کعبه

 

۱۷- گـویند ز عشق کن جـــدایی

 این نیست طـریق آشنایی

معنی: می‌گویند از عشق فاصله بگیر در حالی که فاصله گرفتن از عشق روش دوستی نیست.

قلمرو زبانی:

  •  طریق: راه
  •  آشنائی: دوستی و عشق 

پیام: جدایی ناپذیری از عشق

 

۱۸- پرورده عشق شد ســـرشتم

 جــز عشــق مباد سرنوشتم

معنی: من با عشق آفریده شده ام و امیدوارم که سرنوشتم نیز جز با عشق تعیین نشود.

قلمرو زبانی:

  •  پرورده: پرورش یافته
  •  سرشت: فطرت، آفرینش، طبع
  •  مباد: فعل دعایی

 قلمرو ادبی: جانبخشی / واژه آرایی: عشق / واج آرایی «ش»

پیام: جدایی ناپذیری از عشق

 

۱۹- یارب به خـــدایی خـــداییت

 وانگــه به کــمال پادشاییت

معنی: پروردگارا تو را به مقام خداوندیت سوگند می‌دهم؛ همچنین به کامل بودن پادشاهی ات تو را سوگند می‌دهم.

قلمرو زبانی:

  •  یارب: پروردگارا
  •  به: در معنای سوگند
  •  خدائیت: خدایی ات
  •  کمال: کامل بودن
  •  وانگه: و آن گاه
  •  فعل در جمله دوم و سوم به قرینه معنایی حذف شده است. [سوگند می دهم]

 قلمرو ادبی: واژه آرایی: خدایی / واج آرایی: «ا» /  موقوف المعانی

پیام: سوگند دادن خداوند

 

۲۰- کـــز عشق به غـــایتی رسانم

 کاو ماند اگــر چه من نمانم

معنی: که مرا در راه عشق به جایی برسان که عشق بماند هر چند که من نابود شوم.

قلمرو زبانی:

  •  غایت: پایان، فرجام، نهایت
  •  کو: که او
  •  رسانم: من را برسان

 قلمرو ادبی: واج آرایی «ن»

پیام: جانفشانی برای عشق

 

۲۱- گرچه ز شراب عشـــق مستم

 عاشق‌تر ازین کــنم که هستم

معنی: خداوندا، هر چند که عشق همچون شرابی من را از خود بی خود کرده است؛ اما مرا عاشق تر از این که هستم بکن.

قلمرو زبانی: کنم: (من را کن)

 قلمرو ادبی: شراب عشق: اضافه تشبیهی / مستم، هستم: جناس ناهمسان/

پیام: دعا برای افزونی عشق

 

۲۲- از عمر من آنچه هست بر جای

 بستان و به عمــر لیلی افزای

معنی: خداوندا آنچه از عمر من باقی است کم کن و بر عمر لیلی اضافه کن.

قلمرو زبانی:

  •  بستان: بگیر(بن ماضی: ستاند، بن مضارع: ستان)
  •  افزای: اضافه کن (بن ماضی: افزود، بن مضارع: افزای)

 قلمرو ادبی: واژه آرایی: عمر / تضاد: بستان، افزای

پیام: دعا برای تندرستی دلبر

 

۲۳- می‌داشت پدر به سوی او گوش

 کاین قصه شنید گشت خاموش

معنی: پدر که راز و نیازهای عاشقانه مجنون را شنید ساکت شد.

قلمرو زبانی:

  •  گوش می‌داشت: گوش می‌کرد
  •  خاموش: ساکت

 قلمرو ادبی: واج آرایی: «ش»

پیام: ناامیدی پدر

 

۲۴- دانست کـــه دل اســـیر دارد

 دردی نه دوا پذیر دارد

معنی: فهمید که دل مجنون اسیر عشق است و درد او دردی است که درمانی ندارد.

قلمرو زبانی: اسیر: بندی

 قلمرو ادبی: واج آرایی: «د» / واژه آرایی: دارد / تضاد: دوا، درد

پیام: درمان ناپذیری عشق

لیلی و مجنون؛ حکیم نظامی گنجه‌ای

آزمون های آنلاین درس ششم فارسی یازدهم : پرورده عشق
بخش های مربوط به درس پرورده عشق