کارگاه متن پژوهی درس دوم فارسی دوازدهم : مست و هوشیار

جواب کارگاه متن پژوهی درس دوم فارسی دوازدهم : مست و هوشیار ، قلمرو زبانی،فکری و ادبی درس دوم فارسی دوازدهم مست و هوشیار

کارگاه متن پژوهی درس دوم فارسی دوازدهم : مست و هوشیار


کارگاه متن پژوهی


قلمرو زبانی

۱- معنای واژه های مشخّص شده را بنویسید.

اگر بدین حال تو را محتسب بیند، حد بگیرد و حد زند. (خواجه نظام الملک توسی) 

  • محتسب: ماموری که کار وی نظارت بر اجرای احکام دین بود

بر عمر نبود آنچه غافل از تو نشستم باقی عمر ایستاده ام به غرامت (سعدی)

  •  غرامت: تاوان، جبران خسارت مالی و غیر آن

۲- فعل های مشخّص شده را از نظر کاربرد معنایی بررسی کنید.

◙  گفت: نزدیک است والی را سرای آن جا شویم / گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست؟

  • شویم: رویم (فعل تام)
  • نیست: وجود ندارد (فعل تام)

◙ زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست / در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست.

  • نیست(نخست): نمی باشد (فعل اسنادی)
  •  نیست (دوم): وجود ندارد (فعل تام)

گوشزد: «نیست» در بیت بالا دارای دو معنای نایکسان است؛ ولی به این دلیل که فعل است و نایکسانی معنایی آشکار نیست، ردیف به شمار می رود. فراموش نکنیم که ردیف واژه یا واژگانی است که پس از قافیه، عینا (از نظر لفظ و معنا) بازمی آید.

◙ ریشه های ما به آب/ شاخه های ما به آفتاب می رسد/ ما دوباره سبز می شویم (قیصر امین پور)

  • می شویم: می گردیم (فعل اسنادی)

 

قلمرو ادبی


۱- سروده زیر را از نظر شیوه گفت و گو با متن درس مقایسه کنید؛ سپس بنویسید این نوع گفت و گو در اصطلا ح ادبی چه نام دارد؟

  • ۱- نخستین بار گفتش کز کجائی / بگفت از دار ملک آشنائی

قلمرو زبانی: دار ملک: پایتخت / آشنایی: عشق /

قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن [ت تن تن تن ت تن تن تن ت تن تن] (رشته انسانی)/ دار ملک آشنائی: اضافه تشبیهی (عشق پایتخت است.) / جناس: بار، دار

معنی: (خسرو) برای نخستین بار به فرهاد گفت: کجایی هست؟ فرهاد گفت از پایتخت عشق هستم.

پیام: عشق فرهاد     

  • ۲- بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند / بگفت انده خرند و جان فروشند

قلمرو زبانی: صنعت: پیشه / انده: اندوه، غم /

قلمرو ادبی: جناس: آن، جان / خرند، فروشند: تضاد / واژه آرایی: بگفت / واج آرایی «ن» / انده خرند، جان فروشند: استعاره پنهان (اندوه مانند کالایی است که آن را می خرند) / انده خریدن: کنایه از تحمّل کردن غم واندوه/ جان فروختن: کنایه از جان فشانی کردن

معنی: (خسرو) گفت: مردم در آن شهر چه می کنند. فرهاد گفت: غم عشق را می خرند و جانشان را بر آن عشق می دهند.

پیام: جانفشانی دلشده       

  • ۳- بگفتا جان فروشی در ادب نیست / بگفت از عشقبازان این عجب نیست

قلمرو زبانی: عشقباز: عاشق / نیست (نخست): وجود ندارد [فعل تام] / نیست (دوم): نمی باشد [فعل اسنادی] /

قلمرو ادبی: واژه آرایی: بگفت / واج آرایی «ن» / جان فروشی: کنایه از جان دادن، جان فشانی کردن

معنی: (خسرو) گفت: جان فروشی کار درست و باادبانه ای نیست. فرهاد گفت: این کار (جان دادن) از عاشقان شگفت نیست.

پیام: جانفشانی دلشده

گوشزد: اگر «الف»اضافی باشد، درآن صورت می تواند یکی از معانی زیر را داشته باشد: 

۱) الف دعا: منشیندا ۲) الف ندا: خدایا ۳) الف میانوند : کشاکش ۴) الف مناظره:گفتا ۵) الف بزرگداشت: بزرگا مردا ۶) الف مبالغه: خوشا   

  • ۴- بگفت از دل شدی عاشق بدین سان؟ /  از دل تو می‌گویی من از جان

قلمرو زبانی: از دل: از ته دل / سان: گونه / حذف فعل به قرینه لفظی: می گویم /

قلمرو ادبی: واژه آرایی: دل / بگفت، می گویی: همریشگی (رشته انسانی) / جناس: سان، جان /

بازگردانی: (خسرو) گفت: آیا از صمیم دل عاشق شده ای؟ فرهاد گفت: تو می گویی که من از صمیم دل عاشق شده ام، ولی من سراسر وجودم عاشق اوست.

پیام: شدت عشق فرهاد            

  • ۵- بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک / بگفت آنگه که باشم خفته در خاک

قلمرو زبانی: مهر: عشق / خفته: خوابیده / حذف جمله به قرینه لفظی: دل از مهرش پاک می کنم./

قلمرو ادبی: خفته در خاک: کنایه از مرده / واژه آرایی: بگفتا، بگفت / جناس: پاک، خاک / دل از مهر کسی پاک کردن: کنایه از فراموش کردن عشق کسی

معنی: (خسرو) گفت: کی از عشق شیرین صرف نظر می کنی؟ (فراموشش می کنی؟). فرهاد گفت: آن زمان که بمیرم.

پیام: شدت عشق فرهاد            

  • ۶- بگفت او آن من شد زو مکن یاد / بگفت این کی کند بیچاره فرهاد

قلمرو زبانی: آنِ: مال / زو: از او / پرسش انکاری در مصراع دوم / مرجع «این»: یاد نکردن /

قلمرو ادبی: جناس: او، زو / واژه آرایی: بگفت / واج آرایی «ن»

معنی: (خسرو) گفت: شیرین مال من است. دیگر به فکر او نباش. فرهاد بدبخت گفت: منِ بیچاره این کار را هرگز نمی توانم نکنم. (هرگز نمی توانم او را فراموش کنم. )

پیام: خاموشی فرهاد

  • ۷- چو عاجز گشت خسرو در جوابش / نیامد بیش پرسیدن صوابش

قلمرو زبانی: عاجز: ناتوان، درمانده / صواب: درست (هم آوا؛ ثواب: پاداش) / نیامد: نبود / جهش ضمیر در مصراع دوم (بیش پرسیدن اش درست نبود) [مرجع آن، خسرو است.]/

قلمرو ادبی: جناس: جواب، صواب / تضاد: جواب، پرسیدن

معنی: هنگامی که خسرو از حاضرجوابی فرهاد درمانده شد، درست ندید که از او بیشتر پرسش کند.

پیام: درماندگی خسرو در مقابل فرهاد            

  • ۸- به یاران گفت کز خاکی و آبی / ندیدم کس بدین حاضر جوابی

قلمرو زبانی: خاکی و آبی: هر هستمند ساخته شده از خاک و آب [ی: نسبت] / «ی» در «حاضرجوابی»: حاصل مصدر/

قلمرو ادبی: آبی و خاکی: مجاز از انسان یا هر جانداری، تناسب

معنی: (خسرو) به دوستانش گفت: درمیان جانداران، هیچ موجودی را به این حاضرجوابی ندیده ام.

پیام: حاضرجوابی فرهاد          

=> هر دو متن پرسش و پاسخ یا گفتاگفت است. در ادبیات به این گونه شعر «مناظره» یا «ادب چالشی» گفته می شود. البته متن درس اجتماعی است و شعر نظامی عاشقانه است.

۲- متن درس از نظر شیوۀ بیان با این سرودۀ حافظ چه وجه اشتراکی دارد؟

با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز / پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

  • هر دو نوشته به طنز (شیوه بیان) دستیاران حکومتی را به ریشخند می گیرد و ایشان را به فساد و رشوه خواری متهم می کند.

 

قلمرو فکری


۱- هر یک از مصراع های زیر بر کدام پدیده اجتماعی زمان شاعر اشاره دارد؟

◙ گفت: دیناری بده پنهان وخود را وارهان = (پاره خواری، رشوه خواری)

◙ گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست = (رواج فساد و کژروی در جامعه)

۲- در هر یک از بیت های زیر بر چه موضوعی تأکید شده است؟

بیت هشتم

برتری خرد بر آراستگی ظاهری

بیت نهم

کار حرام، ناشایست است کم و زیاد آن مهم نیست.

۳- دربارۀ ارتباط موضوعی متن درس با هر یک از بیت های زیر توضیح دهید.

◙ دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی / من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم (حافظ)

  • به دورویی و دورنگی دستیاران حکومتی اشاره دارند.

◙ گفت مست: «ای محتسب بگذار و رو / از برهنه کی توان بردن گرو؟» (مولوی)

  • به زورگویی، فاسد و رشوه خواری دستیاران حکومتی و تنگدستی مردم اشاره دارند.