معنی درس سیزدهم فارسی دهم: گردآفرید

معنی و آرایه های ادبی درس سیزدهم فارسی دهم: گرد آفرید ، قملروهای زبانی و ادبی درس سیزدهم فارسی دهم : گردآفرید

بخش های مربوط به درس درس سیزدهم فارسی دهم-گردآفرید-درسنامه گردآفرید-نکات کنکوری گردآفرید

معنی درس سیزدهم فارسی دهم: گردآفرید


مواردی که در درسنامه درس سیزدهم فارسی دهم: گردآفرید مورد بررسی قرار میگیرد:

  • قلمروهای زبانی و ادبی درس سیزدهم فارسی دهم
  • معنی درس سیزدهم فارسی دهم گردآفرید
  • متن کامل درس گردآفرید که در فارسی دهم در سیزدهم آمده است.

قالب: مثنوی، گژدهم: فرمانروای دژ، گردآفرید: دختر گژدهم، سهراب: پور رستم، هجیر: فرمانده دژ،

۱- چو آگاه شد دختر گــــــژدهم      

که سالار آن انجمن گشت کم

معنی: هنگامی که دختر گژدهم آگاه شد که سالار آن گروه (هجیر) در بند افتاد.

قلمرو زبانی: گژدهم: فرمانروای دژ / سالار: سردار، سپهسالار، آن که دارای شغلی بزرگ و منصبی رفیع باشد، حاکم، فرمانده دژ، منظور هجیر

 قلمرو ادبی: گشت کم: کنایه از «در بند افتادن» / وزن: فعول فعول فعول فعل (رشته انسانی)

 

۲- زنی بود برسان گردی سوار     

همیشه به جنگ اندرون نامدار

معنی: زنی مانند پهلوانی سوارکار بود و همیشه در جنگ‌آوری سرشناس.

قلمرو زبانی: برسان: به مانند / گرد: پهلوان، دلیر / سوار: سوارکار / اندرون: در / به جنگ اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم / نامدار: سرشناس

 قلمرو ادبی: زنی بود برسان گردی سوار: تشبیه / واج آرایی: «ر»

 

۳- کجا نام او بود گــــــردآفرید     

زمانه ز مادر چنـــــین ناورید

معنی: که نام او گردآفرید بود و روزگار از مادر چنین دختری به وجود نیاورده بود.

قلمرو زبانی: کجا: که / مرجع او: زن / گردآفرید: دخت گژدهم

قلمرو ادبی: زمانه: روزگار، جانبخشی / ناورید: کنایه از «نزاد»

 

۴- چنان ننگش آمد ز کار هجیر     

که شد لاله رنگش به کردار قیر

معنی: چنان از کار هجیر بدش آمد، که چهرۀ سرخش مانند قیر سیاه شد.

قلمرو زبانی: ننگش آمد: بدش آمد، به او برخورد / هجیر: پهلوان ایرانی

قلمرو ادبی: لاله رنگ: تشبیه / به کردار: مانند، ادات تشبیه / اغراق (چهره اش مانند قیرسیاه شد)

 

۵- بپوشید درع ســواران جنگ                   

نبود اندر آن کار جـــای درنگ

معنی: زره سواران جنگجو را بپوشید. در آن کار توقف هیچ جایز نبود.

قلمرو زبانی: درع: زره، جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند / اندر: در

قلمرو ادبی: جای درنگ نبود: کنایه از اینکه « وقفه جایز نبود» / واج آرایی:  «ر»، «د»

 

۶- فرودآمد از دژ به کردار شیر                   

کـــــمر بر میان بادپـایی به زیر

معنی: مانند شیر از دژ پایین آمد، در حالی که کـــــمربندش را بر کمر بسته بود و اسبی تیزرو را سوار شده بود.

قلمرو زبانی: فرودآمد: پایین آمد / دژ: قلعه، حصار / به کردار: به مانند، ادات تشبیه / کمر: کمربند / میان: کمر / بادپا: تیزرو، شتابنده

قلمرو ادبی: کمر بر میان: کنایه از «آماده بودن» / بادپا: کنایه از «اسب تیزرو» / بادپایی به زیر بود: کنایه از این که «سواره بود» / شیر، زیر: جناس ناهمسان

 

۷- به پیش سپاه اندر آمد چو گرد                 

چو رعد خروشان یکی ویله کرد

معنی: چون غبار (سریع) به پیش سپاه آمد و مانند رعد خروشان فریاد زد.

قلمرو زبانی: پیش: نزد، جلو / اندرآمد: درآمد / چو: مانند، ادات تشبیه / گرد: غبار / رعد: تندر / ویله کرد: نعره زد، ناله کرد / ویله: صدا، آواز، ناله / یکی ویله: ویله ای

 قلمرو ادبی: خروشان: فریاد زنان، جانبخشی / واژه آرایی: چو / گرد، کرد: جناس ناهمسان اختلافی

 

۸- که گردان کدامند و جنگ‌آوران                

دلیران و کــــــارآزموده سـران

معنی: که پهلوانان و جنگ‌آوران و دلیران و فرماندهان کارآزموده کدامند؟

قلمرو زبانی: رجزخوانی / گردان: پهلوانان / جنگ‌آور: جنگجو

قلمرو ادبی: کارآزموده: کنایه از «باتجربه» / سران: رؤسا / واج آرایی «ن»، «ا»

 

۹- چو سهراب شیراوژن او را بدید               

بخندید و لب را به دندان گــزید

معنی: زمانی که سهراب شیرکش او را دید، بخندید و لبش را با دندان گــزید و شگفت زده شد.

قلمرو زبانی: چو: چون، هنگامی که / سهراب: پور رستم / شیراوژن: شیرکش، شیرافکن / مرجع «او»: گرد آفرید / گزیدن: نیش زدن، گاز گرفتن (بن ماضی: گزید، بن مضارع: گز)

قلمرو ادبی: شیراوژن: کنایه از «دلاور» / لب به دندان گزید: کنابه از «شگفت زده شدن» / لب، دندان: تناسب / واج آرایی: «د»

 

۱۰- بیامد دمان پیش گــــــــرد آفرید             

چو دخت کمندافـگن او را بدید،

معنی: غرنده و خشمگین پیش گرد آفرید آمد. هنگامی که دختر جنگجو او را دید،

قلمرو زبانی: دمان: غرّنده، مهیب، هولناک، خروشنده / چو: هنگامی که / دخت: فرزند دختر / مرجع او: سهراب

قلمرو ادبی: کمندافکن: کنایه از «جنگجو» / موقوف المعانی / واج آرایی: «د»

 

۱۱- کمان را به زه کرد و بگشاد بر              

نبد مــــرغ را پیش تیرش گـذر

معنی: تیر را در چله کمان نهاد و آماده تیراندازی شد. هیچ پرنده ای نمی‌توانست از پیش تیرش گـذر کند. (او تیرانداز ورزیده ای بود)

قلمرو زبانی: به زه کردن کمان: آماده کردن کمان / زه: چله، ریسمان کمان / بر: پهلو / نبد: نبود

قلمرو ادبی: زه، کمان، تیر: تناسب / بگشاد بر: کنایه از «آماده تیراندازی شدن» / مرغ: پرنده / مرغ را پیش تیرش گـذر نبود: کنایه از «بسیار ورزیده و ماهر بود».

 

۱۲- به سهراب بر تیر باران گرفت               

چپ و راست جنگ سواران گرفت

معنی: آغاز به تیر باران سهراب کرد. از چپ و راست با سوارکاران آغاز به جنگ کرد.

قلمرو زبانی: به سهراب بر: دو حرف اضافه برای یک متمم / گرفت: آغاز کرد

قلمرو ادبی: چپ، راست: تضاد، کنایه از «از هر طرف»

 

۱۳- نگه کرد سهراب و آمدش ننگ              

برآشفت و تیز اندر آمد به جنگ

معنی: سهراب نگاه کرد و بدش آمد. خشمگین شد و به تندی به جنگ درآمد.

قلمرو زبانی: آمدش ننگ: کنایه از اینکه « به او برخورد» / برآشفت: خشمگین شد / تیز: سریع

قلمرو ادبی: ننگ، جنگ: جناس ناهمسان

 

۱۴- چو سهراب را دید گـــردآفرید                

که برسان آتـش هــــمی‌بردمید،

معنی: زمانی که گردآفرید سهراب را دید، که مانند آتـش می‌خروشید،

قلمرو زبانی: برسان: به مانند، ادات تشبیه / همی‌بردمید: می‌دمید، می‌غرید، می‌خروشید، برمی‌خاست / موقوف المعانی

قلمرو ادبی: برسان … بردمید: تشبیه / واج آرایی «د»

 

۱۵- سر نیزه را سوی سهراب کرد               

عنان و سنان را پر از تاب کرد

معنی: سر نیزه را سوی سهراب گرفت و افسار و سرنیزه را پیچ و تاب داد(نشان داد که شور و هیجان دارد).

قلمرو زبانی: عنان: افسار، دهانه / سنان: سرنیزه، تیزی هر چیز

قلمرو ادبی: عنان، سنان: جناس ناهمسان / سرنیزه، سنان: تناسب / واج آرایی: «س»، «ن» / تاب: چرخ و پیچ که در طناب و کمند و زلف می‌باشد، پیچ و شکن، در این بیت به معنی شور و هیجان است / پر از تاب کرد: پیچ و تاب داد

 

۱۶- برآشفت سهراب و شد چون پلنگ          

چو بدخواه او چاره گر بد به جنگ

معنی: سهراب خشمگین شد و مانند  پلنگ شد.  زیرا دشمن او در جنگ حیله گر و مدبّر بود.

قلمرو زبانی: برآشفت: خشمگین شد / بد: بود / بدخواه: دشمن، بداندیش / چاره گر: کسی که با حیله و تدبیر کارها را بسامان کند؛ مدبّر

قلمرو ادبی: چون پلنگ: تشبیه / چون، چو: جناس

 

۱۷- بزد بر کـــــــمربند گــردآفرید                

زره بر برش یک به یک بردرید

معنی: سهراب بر کمربند گردآفرید نیزه زد و زره را از تن گردآفرید یک به یک جدا کرد.

قلمرو زبانی: زره: جامه ای جنگی دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقه های ریز فولادی که آن را به هنگام جنگ بر روی لباس های دیگر می پوشند / بر: پهلو / یک به یک: تک تک / بردریدن: پاره کردن

قلمرو ادبی: بر، بر: جناس همسان / واج آرایی «ب»، واژه آرایی: یک، بر

 

۱۸- چو بر زین بپیچید گـرد آفرید                

یکی تیغ تیز از مــــیان برکشید

معنی: زمانی که گردآفرید بر زین پیچید، شمشیری تیز از کمربندش بیرون کشید.

قلمرو زبانی: تیغ: شمشیر / یکی تیغ: تیغی/ برکشید: بیرون آورد / میان: کمر

قلمرو ادبی: تیغ، تیز: جناس

 

۱۹- بزد نیزهٔ او به دو نیم کــــرد                 

نشست از بر اسپ و برخاست گرد

معنی: بزد و نیزهٔ سهراب را به دو نیم کرد. بر اسپ نشست و گرد برخاست.

قلمرو زبانی: مرجع او: گردآفرید

قلمرو ادبی: گرد برخاست: کنایه از این که «اسب را تازاند» / کرد، گرد: جناس ناهمسان

 

۲۰- به آورد با او بســــــنده نبود                 

بپیچید ازو روی و برگاشت زود

معنی: گردآفرید در جنگ حریف سهراب نمی شد، برای همین بپیچید و زود از او روی برگرداند.

قلمرو زبانی: آورد: نبرد / مرجع او: سهراب /  بسنده: کافی، شایسته، کامل، سزاوار / بسنده نبود: حریفش نمی‌شد / برگاشت: برگرداند

قلمرو ادبی: روی برگاشت: کنایه از «عقب نشینی و فرار»

 

۲۱- سپهبد عـــنان اژدها را سپرد                

به خشم از جهان روشنایی ببرد

معنی: سپهبد افسار را به اسبش سپرد و با خشم روشنایی جهان را ببرد.

قلمرو زبانی: سپهبد: فرمانده سپاه، منظور سهراب / عنان: افسار، دهانه / اژدها: مار بزرگ

قلمرو ادبی: عنان سپردن: کنایه از اختیار را به اسب دادن / اژدها: استعاره از اسب / از جهان روشنایی بردن: اغراق، کنایه از تیره کردن

 

۲۲- چو آمد خروشـان به تنگ اندرش           

بجنبید و برداشت خود از ســرش

معنی: هنگامی‌که فریادزنان به نزدیکش آمد، تکانی خورد و کلاهخود را از سرش برداشت.

قلمرو زبانی: خروشان: فریادزنان / به تنگ اندر آمد: نزدیک شد، دو حرف اضافه برای یک متمم / بجنبید: تکان خورد / خود: کلاهخود، ترگ / اندرش: جابجایی ضمیر / مرجع «اندرش» و «سرش»: گردآفرید

قلمرو ادبی: واج آرایی «ش»

 

۲۳- رها شد ز بند زره مــوی اوی               

درفشان چو خورشید شد روی اوی

معنی: مــوی او(گردآفرید) از بند زره رها شد و روی او که همانند خورشید بود درخشید.

قلمرو زبانی: زره: جامه جنگی / بند: ریسمان / درفشان: درخشان / چو: مانند، ادات تشبیه

قلمرو ادبی: موی، روی، اوی: جناس ناهمسان / شد: تکرار / چو خورشید… اوی: تشبیه / واج آرایی «ش»،«ر»

 

۲۴- بدانست سهراب کاو دخترست               

سر و مــــوی او از در افسرست

معنی: سهراب فهمید که او دخترست. سر و موی او مناسب برای تاج است نه میدان رزم.

قلمرو زبانی: بدانست: فهمید / کاو: که او / ازدر: مناسب / افسر: تاج، دیهیم، کلاه پادشاهی

قلمرو ادبی: ازدر افسر: کنایه از «مناسب برای جنگ نیست» / سر، موی، افسر: تناسب / واج آرایی: «ر»

 

۲۵- شگفت آمدش گفت از ایران سپـاه          

چنین دخــــتر آید به آوردگـــــاه

معنی: سهراب شگفت زده شد و گفت از سپـاه ایران چنین دختر دلاوری به میدان جنگ می‌آید.

قلمرو زبانی: شگفت آمد: تعجب کرد / ایران سپاه: ترکیب اضافی وارون /  آوردگاه: میدان نبرد

قلمرو ادبی: چنین دختر آید به آوردگاه: کنایه

 

۲۶- ز فتراک بگشود پیچان کمند                 

بینداخت و آمد میانش به بند

معنی: او از ترک بند خود کمند پیچانش را باز کرد و آن را انداخت و کمر گردآفرید را در بند آورد.

قلمرو زبانی: فتراک: ترک بند ، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند / پیچان کمند: کمند پیچان، ترکیب وصفی وارون / میان: کمر / بند: ریسمان

قلمرو ادبی: واج آرایی: «د»، «ن»

 

۲۷- بدو گفت کز من رهایی مجوی               

چرا جنگ جویی تو ای ماه روی

معنی: سهراب به گردآفرید گفت که از من رهایی نخواه. ای زیباروی چرا تو به دنبال جنگی.

قلمرو زبانی: بدو: به او

قلمرو ادبی: ماه روی: تشبیه، منظور گردآفرید / مجوی، جویی: اشتقاق (رشته انسانی) / واج آرایی: «ی»

 

۲۸- نیامد به دامـم به سان تو گـــور             

ز چنگــــم رهایی نیابی مـــشور

معنی: همانند تو گوری به دام من نیفتاده است. از چنگم رهایی نمی‌یابی. تقلا نکن.

قلمرو زبانی: گور: گورخر / مشور: تقلا نکن / به سان: مانند، ادات تشبیه

قلمرو ادبی: به دام آمدن: کنایه از «در بند افتادن، اسیر شدن» / به سان تو گور: تشبیه

 

۲۹- بدانست کاویخت گــــردآفـــرید               

مر آن را جز از چاره درمان ندید

معنی: گردآفرید فهمید که در بند افتاده است و چاره کار را فقط در نیرنگ دید.

قلمرو زبانی: بدانست: فهمید / آویخت: در بند افتاد، گرفتار شد (بن ماضی: آویخت، بن مضارع: آویز)/ چاره: تدبیر، فریب و نیرنگ/ درمان: راه کار

 

۳۰- بدو روی بنمود و گفت ای دلیر             

میان دلیران به کــــــــردار شیر

معنی: گردآفرین به سهراب رویش را گردانید و گفت ای دلیری که میان دلیران همچون شیری،

قلمرو زبانی: بدو: به او مرجع آن «سهراب» / دلیر: دلاور/ به کردار: همانند، ادات تشبیه / موقوف المعانی

قلمرو ادبی: میان … شیر: تشبیه

 

۳۱- دو لشکر نظاره برین جنگ ما              

برین گرز و شمشیر و آهنگ ما

معنی: دو لشکر به این جنگ و گرز و شمشیر و قصد و همت ما نگاه می‌کنند.

قلمرو زبانی: دو لشکر: منظور لشکر ایران و توران / نظاره: نگریستن، تماشا کردن، نظر کردن / گرز: چماق / آهنگ: همت و قصد

قلمرو ادبی: لشکر، جنگ، گرز، شمشیر: تناسب / واژه آرایی: برین / واج آرایی: «ر».

 

۳۲- کنون من گشایم چنین روی و موی        

سپاه تو گــردد پر از گفت‌وگوی

معنی: اکنون من روی و مویم را می‌گشایم، تا همه بفهمند که من دخترم و این کار سبب می‌شود سپاهیان تو درباره تو بد بگویند.

قلمرو ادبی: روی، موی: تناسب، جناس ناهمسان / پر از گفتگو گردیدن: کنایه از غیبت کردن، حرف درآوردن / واج آرایی: «گ» و «و»

 

۳۳- که با دختری او به دشت نــــبرد            

بدین سان به ابر اندر آورد گـرد

معنی: سپاهیان می‌گویند سهراب با دختری در میدان نبرد جنگید و به سختی با او گرم پیکار شده است.(این کار آبروی تو را می‌برد)

قلمرو زبانی: بدین سان: به این گونه

قلمرو ادبی: گرد به ابر اندرآوردن: اغراق، کنایه از «گرم نبرد شدن»

 

۳۴- کنون لشکر و دژ به فرمان توست         

نباید برین آشتی جنگ جـــــست

معنی: اکنون لشکر و دژ به فرمان تواند برای همین نباید با این صلح ما در پی جنگ باشی.

قلمرو زبانی: کنون: اکنون / دژ: قلعه، حصار / توست: تو است

قلمرو ادبی: آشتی، جنگ: تضاد / توست، جست: جناس ناهمسان (از نظر آوایی)/ جستن: طلب کردن، جستجو کردن (بن ماضی: جست، بن مضارع: جو)

 

۳۵- عـــــــنان را بپیچید گـــرد آفرید             

سمــــند سرافراز بر دژ کـــشید

معنی: گردآفرید افسار اسب را پیچاند و اسب سرافرازش را به سوی دژ راند.

قلمرو زبانی: عنان: افسار، دهانه / سمند: اسبی که رنگش مایل به زردی باشد، زرده (در متن درس مطلق اسب مورد نظر است) / سرافراز: مایۀ افتخار

قلمرو ادبی: عنان را پیچیدن: کنایه از برگشتن / عنان، سمند: تناسب / واج آرایی: «د»

 

۳۶- همی‌رفت و سهراب با او به هم             

بیامد به درگــــــــاه دژ گــژدهم

معنی: سهراب و گردآفرید با همدیگر رفتند. گــژدهم نیز جلوی دروازه دژ آمد.

قلمرو زبانی: همی‌رفت: رفت / به هم: با همدیگر / درگاه: جلوی در، آستانه / گژدهم: پدر گردآفرید.

 

۳۷- در باره بگــــشاد گــــــرد آفـرید             

تن خسته و بسته بر دژ کـــشید

معنی: گرد آفـرید در دژ را بازکرد و تن زخمی و بسته اش را به درون دژ کشانید.

قلمرو زبانی: باره: بارو، دیوار قلعه، حصار / خسته: زخمی، افگار / بسته: در بند افتاده

قلمرو ادبی: خسته، بسته: جناس ناهمسان. / باره: مجاز از «دژ»

 

۳۸- در دژ ببستند و غمگــــین شدند             

پر از غم دل و دیده خونین شدند

معنی: در دژ  را بستند و ناراحت شدند. دلشان پر از غم بود و از غم چشمشان خونین.

قلمرو زبانی: در: دروازه / دیده: چشم

قلمرو ادبی: دیده خونین: کنایه از «اندوهگین» / دل، دیده: تناسب / واج آرایی: «د»

 

۳۹- ز آزار گـــــــــردآفرید و هجـیر              

پر از درد بودند بــــــرنا و پیر

معنی: جوان و پیر به خاطر رنجش گردآفرید و هجـیر پر از درد و غم بودند.

قلمرو زبانی: آزار: آزرده شدن، رنجش / برنا: بالغ، جوان

قلمرو ادبی: برنا، پیر: تضاد / واج آرایی: «ر» / برنا و پیر: کنایه از همه/ واج آرایی: «ر»

 

۴۰- بگفتند کـــای نیکـــــــدل شیرزن            

پر از غم بد از تو دل انجـــــمن

معنی: مردم گفتند که ای زن دلاور و نیکدل، دل مردم از تو پر از غم و اندوه شد.

قلمرو زبانی: منظور از شیرزن: گردآفرید / شیرزن: تشبیه / بد: بود

قلمرو ادبی: انجمن: مجاز از مردم، انجمنیان / واژه آرایی: دل

 

۴۱- که هم رزم جستی هم افسون و رنگ      

نیامد ز کار تو بر دوده ننـــگ

معنی: زیراکه تو هم جنگیدی هم فریب و نیرنگ به کار بستی. از کار تو خاندان ما شرمگین نشد.

قلمرو زبانی: رزم جستن: جنگیدن / افسون: حیله کردن، سحر کردن، جادو کردن / رنگ: نیرنگ و فریب / دوده: دودمان، خاندان، طایفه / ننگ آمدن: شرمنده شدن، بی آبرویی

 

۴۲- بخندید بســــــــیار گــــــرد آفرید             

به باره برآمــد سپه بنگــــــــرید

معنی: گرد آفرید بسیار خندید و به بالای دیوار دژ رفت و سپاه را نگاه کرد.

قلمرو زبانی: به: از / باره: بارو، دیوار دژ، حصار / برآمد: بالا رفت / نگریستن به: نگاه کردن (بن ماضی: نگریست، بن مضارع: نگر) / واج آرایی: «د»

 

۴۳- چو سهراب را دید بر پشت زین             

چنین گفت کای شاه ترکان چین

معنی: هنگامی که گرد آفرید سهراب را بر پشت زین دید، گفت که ای شاه ترکان چین،

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / کای: که ای / شاه ترکان چین: منظور سهراب است

قلمرو ادبی: بر پشت زین: کنابه از«سوار اسب»

 

۴۴- چرا رنجه گــشتی کنون بازگرد              

هم از آمـــــدن هم ز دشت نبرد

معنی: چرا خودت را خسته می‌کنی. اکنون هم از آمدن به ایران هم از دشت نبرد منصرف شو.

قلمرو زبانی: رنجه گشتن: رنجیدن / کنون: اکنون

قلمرو ادبی: واج آرای: «ن» / گشتی، بازگرد: همریشگی (رشته انسانی)

 

۴۵- تو را بهـــتر آید که فــــــرمان کنی         

رخ نامور سوی توران کـــــنی

معنی: بهتر است که اطاعت کنی و چهره سرشناست را به سوی توران کنی و بازگردی.

قلمرو ادبی: تو را: برای تو / آید: می شود (بن ماضی: آمد، بن مضارع: آ)/ فرمان کردن: اطاعت کردن / رخ: چهره / نامور: سرشناس

قلمرو ادبی: رخ سوی توران کردن: کنایه از «بازگشتن»

 

۴۶- نباشی بس ایمن به‌بازوی خویش           

خورد گاو نادان ز پهلوی خویش

معنی: ایمن به‌ زور و نیرو خودت نباش. گاو نادان از پهلوی خودش می‌خورد.

قلمرو زبانی: بس: بسیار

قلمرو ادبی: بازو: مجاز از «نیرو و توان» / خورد گاو نادان ز پهلوی خویش: ارسال المثل، (انسان نادان خودش به خودش زیان می رساند.) / بازو، پهلو: تناسب / خویش: ردیف

 

آزمون های آنلاین درس سیزدهم فارسی دهم : درس سیزدهم فارسی دهم-گردآفرید-درسنامه گردآفرید-نکات کنکوری گردآفرید
بخش های مربوط به درس درس سیزدهم فارسی دهم-گردآفرید-درسنامه گردآفرید-نکات کنکوری گردآفرید