بخش های مربوط به درس دریادلان صف شکن
درس دهم فارسی دهم: دریادلان صف شکن
غروب روز بیستم بهمن 1364 حاشیۀ اروندرود
غروب نزدیک میشود و تو گویی تقدیر تاریخی است زمین در حاشیۀ اروندرود جاری میگردد و مگر به راستی جز این است؟ تاریخ، مشیت باری تعالی است که از طریق انسانها به انجام میرسد و تاریخ فردای کره زمین به وسیلۀ این جوانان تحقق مییابد همین بچههایی که اکنون در حاشیۀ اروند رود گرد آمده اند و با اشتیاق منتظر شب هستند تا به قلب دشمن بتازند.
قلمرو زبانی: تقدیر: سرنوشت / مگر به راستی جز این است؟: پرسش انکاری / مشیت: اراده، خواست خدای تعالی / باری: آفریدگار / تعالی: والا؛ بزرگ / باری تعالی: خداوند بزرگ / حاشیه: کناره؛ ساحل / گرد آمدن: جمع شدن/ تاختن: حمله کردن(بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز)
قلمرو ادبی: تقدیر جاری میگردد: استعاره پنهان (تقدیر مانند آب جاری می گردد)/ فردا: مجاز از آینده / قلب دشمن: اضافه استعاری /
بچهها آماده و مسلح با کوله پشتی و پتو و جلیقههای نجات، در میان نخلستانهای حاشیۀ اروند رود، آخرین ساعات روز را به سوی پایان خوش انتظار طی میکنند. بعضیها وضو میگیرند و بعضی دیگر پیشانی بندهایی را که رویشان نوشته اند «زائران کربلا»، بر پیشانی میبندند. بعضی دیگر از بچهها گوشۀ خلوتی یافته اند و گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی میکاوند و سراپای زندگی خویش را محاسبه میکنند و وصیت نامه مینویسند: «حق الله را خدا میبخشد؛ اما وای از حق الناس!» و تو به ناگاه دلت میلرزد: آیا وصیت نامه ات را تنظیم کردهای؟
قلمرو زبانی: زائر: زیارت کننده / وسواس: دودلی / کاویدن: کندن و جستن / حق الله: حقوق خداوند / حق الناس: حقوق مردم
قلمرو ادبی: گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی میکاوند: تشبیه / سراپا: مجاز از همه وجود / دلت میلرزد: کنایه از ترسیدن
از یک طرف، بچّههای مهندسیِ جهاد، آخرین کارهای مانده را راست و ریس می کنند و از طرف دیگر سکّان دارها قایقهایشان را می شویند و با دقّتی عجیب همه چیز را وارسی می کنند … راستی تو طرز استفاده از ماسک را بلدی؟ وسایل سنگین راه سازی را بارِ شناورها کرده اند تا به محض شکستن خطوط مقدّم دشمن، آنها را به آن سوی رودخانه اروند حمل کنند و بچّهها نیز همان بچّههای صمیمی و بی تکلّف و متواضع و ساده ای هستند که همیشه در مسجد و نماز جمعه و محلِّ کارت و اینجا و آنجا می بینی … امّا در اینجا و در این ساعات، همه چیزهای معمولی حقیقتی دیگر می یابند. تو گویی اشیا گنجینههایی از رازهای شگفت خلقت هستند، امّا تو تا به حال درنمی یافته ای.
قلمرو زبانی: راست و ریس کردن: آماده و مهیّا کردن / سکّان: ابزاری در دنباله کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر/ سکّان دار: راننده کشتی / وارسی کردن: گشتن / ماسک: روبند؛ پنام / خطوط: ج خط؛ مرز / خطّ مقدّم: جلوترین منطقه درگیری با دشمن / تکلف: رنج بر خود نهادن، خودنمایی و تجمّل / بی تکلّف: بی ریا، صمیمی / متواضع: فروتن
قلمرو ادبی: اشیا گنجینههایی از رازهای شگفت خلقت هستند: تشبیه
در اینجا و در این لحظات، دلها آن چنان صفایی مییابند که وصف آن ممکن نیست. آن روستایی جوانی که گندم و برنج و خربزه میکاشته است، امشب سربازی است در خدمت ولی امر. به راستی آیا میخواهی سربازان رسول الله را بشناسی؟ بیا و ببین آن رزمنده، کشاورز است و این یک طلبه است و آن دیگری در یک مغازۀ گمنام، در یکی از خیابانهای دورافتادۀ مشهد لبنیات فروشی دارد و به راستی آن چیست که همۀ ما را در اینجا، در این نخلستانها گردآورده است؟ تو خود جواب را میدانی: عشق.
قلمرو زبانی: طلبه: زیارت کننده / لبنیات: فرآورده های شیری
اینجا سولهای است که گُردان عبدالله آخرین لحظاتِ قبل از شروع عملیات را در آن میگذرانند. اینها که یکدیگر را در آغوش گرفته اند و اشک میریزند، دریادلان صف شکنی هستند که دل شیطان را از رُعب و وحشت میلرزانند و در برابر قوّۀ الهیِ آنان هیچ قدرتی یارای ایستایی ندارد.ِ
ساعتی بیش به شروع حمله نمانده است و اینجا آیینه تجلّی همه تاریخ است. چه می جویی؟ عشق؟ همین جاست. چه می جویی؟ انسان؟ اینجاست. همه تاریخ اینجا حاضر است؛ بدر و حُنین و عاشورا اینجاست.
قلمرو زبانی: سوله: ساختمان فلزی با سقف بلند که بیشتر به عنوان انبار و کارگاه از آن استفاده می شود./ گُردان: یگان نظامی که شامل سه گروهان است / عملیات: فعالیت های نظامی / صف شکن: بر هم زننده صف دشمن / رُعب: ترس، دلهره، هراس / قوه الهی: نیروی الهی / یارا: جرأت / ایستایی: مقاومت / تجلّی: آشکار شدن، جلوه کردن / بدر: یکی از جنگهای پیامبر / حُنین: نام نبردی است در منطقه حنین (بین مکّه و طائف) که میان مسلمانان و کافران پس از فتح مکّه روی داد.
قلمرو ادبی: دریادل: تشبیه؛ دلی که مانند دریاست / دل شیطان را میلرزانند: کنایه از اینکه او را می ترساند / اینجا آیینه تجلّی: تشبیه / بدر و حُنین و عاشورا: تلمیح
صبح روز بیست و یکم بهمن ماه کنارۀ اروند
هنوز فضا از نم باران آکنده است، امّا آفتابِ فتح در آسمانِ سینه مؤمنین درخششی عجیب دارد. دیشب در همان ساعات اوّلیه عملیّات، خطوط دفاعی دشمن یکسره فروریخت. پیش از همه غوّاصها در سکوت شب، بعد از خواندن دعای فَرَج و توسّل به حضرت زهرای مرضیّه، به آب زدند و خط را گشودند و آن گاه خیل قایقها و شناورها به آن سوی اروند روان شدند. صف طویل رزمندگان تازه نفس، با آرامش و اطمینانی که حاصل ایمان است، وسعت جبهه فتح را به سوی فتوحات آینده طی می کنند و خود را به خطّ مقدّم می رسانند. گاه به گاه گروهی از خط شکنها را می بینی که فاتحانه، امّا با همان تواضع و سادگیِ همیشگی، بی غرور، بعد از شبی پرحادثه باز می گردند، و به راستی چقدر شگفت آور است که انسان در متن عظیم ترین تحوّلات تاریخ جهان و در میان سردَمداران این تحوّل زندگی کند و از نِسیان و غفلت، هرگز در نیابد که در کجا و در چه زمانی زیست می کند.
قلمرو زبانی: آکنده: پر / خطوط فروریخت: خطوط دفاعی دشمن شکست / مرضیّه: کسی که خدا از او خرسند است / خط را گشودند: خط دشمن را شکستند / خیل: گروه/ تازه نفس: کسی که خسته نیست و تازه کاری را آغاز کرده است./ فتوحات: پیروزی ها / خط شکن: صف شکن/ تواضع: فروتنی / غرور: خودبینی / سردمداران: سردسته، رئیس / نِسیان: فراموشی / غفلت: بی خبری
قلمرو ادبی: آفتاب فتح: اضافه تشبیهی / آسمانِ سینه مؤمنین: اضافه تشبیهی / به آب زدند: «آب» مجاز از رود / به آب زدند: کنایه از اینکه در رود رفتن
آنها با اشتیاق از بین گِل و لایی که حاصل جزر و مَدّ آب «خور» است، خود را به قایقها می رسانند و ساحل را به سوی جبهههای فتح ترک می کنند. طلبه جوانی با یک بلندگوی دستی، همچون وجدان جمع، فضای نفوس را با یاد خدا معطرّ می کند و دائم از بچّهها صلوات می گیرد. دشمن در برابر ایمانِ جنود خدا متّکی به ماشین پیچیده جنگ است. از همان نخستین ساعات فتح، هواپیماهای دشمن در پی تلافی شکست برمی آیند؛ حال آنکه در معرکه قلوب مجاهدان خدا، آرامشی که حاصل ایمان است، حکومت دارد. دشمن حیرت زده است که چگونه ممکن است کسی از مرگ نهراسد؟! کجا از مرگ می هراسد آن کس که به جاودانگی روح خویش در جوار رحمت حق آگاه است؟ و این چنین اگر یک دست تو نیز هدیه راه خدا شود، باز هم با آن دست دیگری که باقی است، به جبههها می شتابی. وقتی اسوه تو آن «تمثیل وفاداری» عبّاس بن علی باشد، چه باک اگر هر دو دست تو نیز هدیه راه خدا شود؟ اینها که نوشته ام، وصف حال رزمنده ای است که با یک دست و یک آستین خالی، در کنار «خور» ایستاده است. تفنگ دوربین دارش نشان می دهد که تک تیرانداز است و آن آستین خالی اش، که با باد این سوی و آن سوی می شود، نشانه مردانگی است و اینکه او به عهدی که با ابوالفضل بسته، وفادار است. چیست آن عهد؟
«مبادا امام را تنها بگذاری!».
قلمرو زبانی: جزر: آبکاست / مَدّ: آبخاست / خور: زمین پست، شاخه ای از دریا مانند خورموسی و خورمیناب. / نفوس: جِ نفْس، خود / جنود: ج جُند، سربازان، لشکریان، سپاهیان / متّکی: تکیه کننده / اسوه: پیشوا، سرمشق، نمونه پیروی / تمثیل: نماد/ باک: ترس
قلمرو ادبی: همچون وجدان جمع: تشبیه / نفوس: مجازا انسان ها، موجودات زنده / فضای نفوس را با یاد خدا معطرّ می کند: استعاره پنهان / ماشین: استعاره از جنگ افزارهای پیچیده / معرکه قلوب مجاهدان: اضافه تشبیهی/ آرامشی حکومت دارد: استعاره پنهان / در معرکه قلوب … است: تلمیح به «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» / عبّاس بن علی: تلمیح
در خط، درگیری با دشمن ادامه دارد. دشمن، برده ماشین است و تو ماشین را در خدمت ایمان کشیدهای.
در زیر آن آتش شدید، بولدوزرچی جهاد خاکریز میزند. بر کوهی از آهن نشسته است و کوهی از خاک را جابه جا میکند و معنای خاکریز هم آن گاه تفهیم میشود که در میان یک دشت باز گرفتار آتش دشمن باشی. یک رزمنده روستایی فریمانی در میان خاک نشسته است و با یک بیل دستی برای خود سنگری می سازد. آنها چه انُسی با خاک گرفته اند و خاک، مظهر فقرِ مخلوق در برابر غَنایِ خالق است. معنای آنکه در نماز پیشانی بر خاک می گذاری، همین است و تا با خاک انُس نگیری، راهی به مراتبِ قُرب نداری. برو به آنها سلام کن؛ دستشان را بفشار و بر شانه پهنشان بوسه بزن. آنها مجاهدان راه خدا و عَلمَ داران آن تحوّل عظیمی هستند که انسانِ امروز را از بنیان تغییر می دهد. آنها تاریخِ آینده بشریت را می سازند و آینده بشریت، آینده الهی است.
قلمرو زبانی: بولدوزرچی: راننده لولدوزر / خاکریز: / مظهر: نماد / فقر مخلوق: تهیدستی آفریده / غَنا: توانگری، بی نیازی (غِنا: آواز خوش) / خالق: آفریدگار / مراتب: ج مرتبه / قُرب: نزدیکی / عَلمَ: پرچم
قلمرو ادبی: دشمن، برده ماشین است: تشبیه؛ استعاره پنهان / کوهی از آهن: استعاره از بولدوزر؛ اغراق / کوهی از خاک: اغراق / چه انُسی با خاک گرفته اند: استعاره پنهان؛ کنایه از اینکه ایشان خاکسار و فروتن اند. / بر شانه پهنشان بوسه بزن: کنایه از اینکه ایشان را آزرم بدار / عَلمَ دار: کنایه از پیشرو
مرتضی آوینی ، به نقل از ادبیات داستانی
آزمون های آنلاین درس دهم فارسی دهم : دریادلان صف شکن
بخش های مربوط به درس دریادلان صف شکن