بخش های مربوط به درس ستایش - شکر نعمت
درس اول شکر نعمت فارسی دوازدهم- درسنامه
مواردی که در درسنامه درس اول شکر نعمت مورد بررسی قرار میگیرد:
-
معنی و آرایه درس شکر نعمت
-
آرایه های ادبی درس اول فارسی دوازدهم
پیوند ها و لینک های مربوط به درس اول فارسی دوازدهم، شکر نعمت:
درس اول:
شکر نعمت
گلستان: اثر سعدی در سال (۶۵۶ هـ . ق) نوشته شد. نثر آن مسجّع و آهنگین است. دارای حکایات کوتاه و امثال و حکم فراوانی است. در این نوع نثر آرایه هایی چون تشبیه،استعاره،سجع و… وجود دارد. دیباچه ی گلستان از بهترین نمونه های تحمیدیه است. از بهترین تصحیح های گلستان از دکتر یوسفی و دکتر خطیب رهبر است.
مضمون درس: حمد و ستایش خداوند و مدح پیامبر
منت خدای را عزّ و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت:
معنی: سپاس ویژه خداوند است (گرامی و بزرگ) که بندگی اش موجب نزدیکی به اوست و سپاس گزاری اش سبب نعمت.
مفهوم: فرمانبرداری موجب نزدیک به خداوند است
قلمرو زبانی:
- منّت: نیکویی، سپاس، شکر، جمع آن: مِنَن
- منت خدای را : «را» حرف اضافه در معنی برای
- به شکر اندرش: دو حرف اضافه برای یک متمم، «در شکرش»
- عزّ و جلّ: گرامی، بزرگ و بلند مرتبه است؛ بعد از ذکر نام خداوند به کار میرود
- قربت: نزدیکی (غربت: دوری)
قلمرو ادبی:
- قربت، نعمت: سجع متوازی (رشته انسانی)
- طاعتش موجب قربت است: تلمیح به آیه شریفه «واسجد و اقترب»
- مزید: افزونی، زیادی
- و به شکر اندرش مزید نعمت: تلمیح به آیه شریفه «لئن شکرتم لازیدنکم»
- نمونه نثر مسجّع
هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب.
معنی: هر نفسی که فرو می رود یاری دهنده زندگی است و هنگامی که بیرون می آید شادی بخش جان ماست. پس در هر نفسی دو نعمت موجود دارد و برای هر نعمتی شکری واجب میگردد.
پیام: وجوب شکرگزاری از خدا
قلمرو زبانی:
- نفس: دم
- برمی آید: بالا می آید
- فرو می رود، بر می آید: تضاد
- ممدّ: یاری رساننده، مدد کننده
- حیات: زندگی (حیاط: حیاط خانه)
- مفرّح: شادی بخش، فرح انگیز
- ذات: سرشت، گوهره
قلمرو ادبی:
از دست و زبان که بر آید
کز عهده شکرش به در آید
معنی: از توانایی و قدرت چه کسی برمی آید که از خداوند سپاس گزاری کند.
مفهوم: ناتوانی بنده در شکرگزاری از خدا
قلمرو ادبی:
- وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (رشته انسانی)
- دست، زبان: تناسب
- دست: مجاز از کردار
- زبان: مجاز از گفتار
- برآید، درآید: جناس ناهمسان
- از دست و زبان کسی بر آمدن: کنایه از توانایی داشتن
- پرسش انکاری
اعملوا آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور
معنی: ای خاندان داوود سپاس خداوند را گزارید و بندگان شکرکننده ام اندک اند.
مفهوم: وجوب شکرگزاری از خدا
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
معنی: همان بهتر که انسان به خاطر گناه و کوتاهی اش از خداوند پوزش بخواهد.
مفهوم: طلب آمرزش از خداوند
قلمرو زبانی:
- به: بهتر
- تقصیر: کوتاهی، گناه
- عذر: پوزش
قلمرو ادبی:
- وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (رشته انسانی)
- درگاه: مجاز از خدا
ورنه سزاوار خداوندی اش
کس نتواند که به جای آورد
معنی: وگرنه هیچ کس نمیتواند آنگونه که درخور خداوند است از او سپاس گزاری کند.
مفهوم: ناتوانی بنده در شکرگزاری از خدا
قلمرو زبانی:
- ورنه: وگرنه
- به جای آوردن: ادا کردن، انجام دادن
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده.
معنی: باران رحمت بی شمار خداوند همه را فراگرفته و سفره نعمتهای بی مضایقه او همه جا پهن است.
مفهوم: بخشندگی یزدان
قلمرو زبانی:
- خوان: سفره، سفره فراخ و گشاده
- بی دریغ: بی مضایقه
قلمرو ادبی:
- باران رحمت: اضافه تشبیهی
- خوان نعمت: اضافه تشبیهی
- رسیده، کشیده: سجع پایانی قرینهها و ترصیع هم دارد (تمام واژهها در قرینه دو به دو با هم سجع دارد)
- تلمیح به آیه: ربّکم ذو رحمه واسعه
- باران رحمت بی حسابش همه را رسیده: کنایه از بخشندگی یزدان
- خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده: کنایه از بخشندگی یزدان
پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد.
معنی: آبروی بندگان را با وجود گناه آشکار نمیریزد و روزی ایشان را به خاطر لغزش زشت قطع نمیکند.
مفهوم: پرده پوشی و روزی رسانی خداوند
قلمرو زبانی:
- دریدن: پاره کردن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در)
- فاحش: آشکار، واضح
- وظیفه: وجه معاش، مقرری
- منکر: زشت، ناپسند
- روزی: رزق
قلمرو ادبی:
- پرده ناموس: اضافه تشبیهی
- پرده دریدن: کنایه از رسوا کردن، فاش کردن راز
- ندرد، نبرد: سجع
- پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد: اشاره به ستارالعیوبی خداوند
- وظیفه روزی به خطای منکر نبرد: صفت رزّاقیت یزدان، هو الرزّاق
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد.
معنی: به باد صبا که مانند فراش است گفته تا سبزه و چمن را بگستراند و به ابر بهاری که مانند دایه است گفته تا گیاهان را که همچون دختران اند در زمین پرورش دهد
قلمرو زبانی:
- فراش: فرش گستر، گسترنده فرش
- دایه: زنی که به جای مادر به کودک شیر میدهد یا از او پرستاری میکند
- بنات: ج بنت، دختر
- را: حرف اضافه «به»
- نبات: گیاه، رستنی
- مهد: گهواره
قلمرو ادبی:
- اضافه تشبیهی: فراش باد صبا، دایه ابر بهاری، بنات نبات، مهد زمین هر چهار مورد اضافه تشبیهی است.
- فرش زمرّدین: استعاره از سبزه و چمن
- مراعات نظیر : فراش، فرش، بگسترد
- هم ریشگی: فراش، فرش
- باد صبا، ابر بهار، نبات، زمین: تناسب
- دایه، بنات، مهد، بپرورد: تناسب
- کل عبارت آرایه تشخیص دارد.
- سجع: بگسترد، بپرورد
- مهد زمین: الم نجعل الارض مهادا (تلمیح)
درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده.
معنی: خداوند درختان را پربرگ کرده است و برگهایشان مانند قبای سبز رنگ است و شاخهها با آمدن فصل بهار پر از شکوفه شده اند و شکوفههایشان مانند کلاه است.
پیام: آفریندگی
قلمرو زبانی:
- خلعت: جامگی
- قبا: جامه، جامهای که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش را با دکمه به هم پیوندند
- ورق: برگ
- شاخ: شاخه
- قدوم: آمدن، قدم نهادن، فرارسیدن
- موسم: فصل، هنگام، زمان
- ربیع: بهار
- بر: پهلو
قلمرو ادبی:
- جانبخشی در سراسر عبارت
- اضافه تشبیهی: قبای سبز ورق، اطفال شاخ، کلاه شکوفه، اضافه تشبیهی هستند.
- اطفال شاخ را: «را» فک اضافه «بر سر اطفال شاخ»
- تشخیص: قدوم موسم ربیع
- مراعات نظیر: خلعت نوروزی، موسم ربیع
- مراعات نظیر: شاخ، درخت، ورق، شکوفه، نوروز، ربیع
- مراعات نظیر: نوروز، خلعت، قبا
- مراعات نظیر: اطفال، کلاه، سر
- جناس: بر، سر
- سجع: گرفته، نهاده
عصاره تاکی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته:
معنی: افشره مو با نیروی ایزدی شیرینی برگزیده شده است و تخم خرمایی با پرورش خداوند خرمابن بلندی گشته است.
مفهوم: قدرت یزدان
قلمرو زبانی:
- عصاره: افشره، شیره
- تاک: انگوربن، درخت انگور، رز
- شهد: عسل
- فایق: برتر، برگزیده (در اینجا «ناب»)
- شهد فایق: عسل ناب
- نخل: خرمابن
- باسق: بلند
قلمرو ادبی:
- فایق، باسق: سجع
- شده، گشته: سجع
- عصاره تاک، شهد، فایق: تناسب
- نخل باسق: «والنخل باسقات»
- تخم خرما، نخل باسق: مراعات نظیر، اشاره به صفت قادر بودن خداوند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
معنی: ابر، باد، ماه، خورشید و آسمان در تکاپویند تا تو روزیت را به دست آوری و با ناآگاهی زندگی ات را نگذرانی.
پیام: برتری انسان
قلمرو زبانی: غفلت: نادانی
قلمرو ادبی:
- وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رشته انسانی)
- ابر و باد و مه و خورشید و فلک: تناسب، مجاز از همه جهان
- در کار بودن: کنایه از در تکاپو
- نان: مجاز از روزی
- به کف آوردن: به دست آوردن، کنایه
- تشخیص
- تلمیح به آیه شریفه: «و سخرلکم الشمس و القمر دائبین»
- کف: مجاز از دست
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
معنی: همه پدیدهها به تو خدمت میکنند و از تو فرمانبرداری میکنند. منصفانه نیست که تو از خداوند فرمان نبری.
مفهوم: اطاعت از خدا
قلمرو زبانی:
- از بهر: برای
- سرگشته: حیران، هاج و واج
قلمرو ادبی:
- تو، فرمان: واژه آرایی
- فرمان بردار، فرمان نبری: هم ریشگی (رشته انسانی)
در خبر است از سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی- صلّی ا… علیه و آله و سلم
معنی: در حدیث آمده است از بزرگ موجودات، باعث افتخار هستی، رحمت جهانیان و برگزیده آدمیان و به جای مانده و پایان بخش زمان محمد مصطفا (پایان بخش نبوت)
مفهوم: ستایش پیامبر
قلمرو زبانی:
- خبر: حدیث
- سرور: بزرگ، آقا
- کاینات: م. کاینه، همه موجودات جهان
- مفخر: آن چه بدان فخر کنند
- سرور، مفخر: سجع
- صفوت: برگزیده
- تتمّه: باقی مانده
- تتمه دور زمان: مایه تمامی و کمال گردش روزگار، مایه تمامی و کمال دور زمان رسالت
قلمرو ادبی:
- رحمت عالمیان: تلمیح به آیه شریفه: « و ما أرسلناک إلّا رحمه للعالمین»
- رحمت، صفوت: سجع
- عالمیان، آدمیان: سجع
شفیع مطاع نبیّ کریم / قسیم، جسیم، نسیم، وسیم
معنی: شفاعت کننده، فرمانروا، پیام آور، رادمرد، خوش چهره، خوش اندام، خوش بو، دارای نشان پیامبری
پیام: ستایش پیامبر
قلمرو زبانی:
- شفیع: شفاعت کننده
- مطاع: فرمانروا، اطاعت شده
- نبی: پیام آور، پیغمبر، رسول
- کریم: رادمرد
- قسیم: خوش چهره
- جسیم: خوش اندام
- نسیم: خوش بو
- وسیم: دارای مهر و نشان پیامبری
قلمرو ادبی:
بلغَ العُلی بِکمالِه، کشفَ الدُّجی بِجمالِه
حسُنَت جَمیعُ خِصاله، صَلُّوا عَلیه و آلِه
معنی: به سبب کمالش به بلندی رسید، با روی زیبای خودش تیرگیها را زدود، همه خوی و رفتارش نکوست، بر او و خاندانش درود باد.
مفهوم: ستایش پیامبر
چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
معنی: مردمی که همچون تو پشتیبانی دارند اندوه و غمی ندارند. همانگونه که هر کس کشتیبان او نوح باشد از موج دریا نمی هراسد.
پیام: ستایش پیامبر
قلمرو زبانی:
- باک: ترس
- بحر: دریا (همآوا؛ بهر: بهره)
- را: حرف اضافه «برای»
قلمرو ادبی:
- دیوار امّت: اضافه تشبیهی
- بحر: تلمیح به ماجرای حضرت نوح (ع)
- نوح، بحر، کشتیبان: تناسب
- پرسش انکاری
- پشتیبان، کشتیبان: جناس
هر گه که یکی از بندگان گنهکار پریشان روزگار، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق- جلّ و علا- بردارد،
معنی: هر گاه یکی از بندگان گنهکار بدبخت، دستش را به امید برآورده شدن به درگاه خداوند برافرازد،
مفهوم: توبه
قلمرو زبانی:
- انابت: توبه، بازگشت به خدا، پشیمانی
- جلّ و علا: بزرگ و والا است
- دست انابت: اضافه اقترانی
قلمرو ادبی:
- پریشان روزگار: کنایه از بدبخت
- انابت، اجابت: جناس
ایزد تعالی در او نظر نکند. بازش بخواند باز اعراض کند بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند حقّ سبحانه و تعالی فرماید:
قلمرو زبانی:
- ایزد: خداوند
- بازش، بار دیگرش: «ش: مفعول»، جهش ضمیر
- خواندن: صدا کردن
- اعراض: روی برگرداندن از چیزی، روی گردانی، انصراف
- تضرّع: زاری، التماس
- سبحانه و تعالی: پاک و والاست خداوند
قلمرو ادبی:
- باز، بار: جناس
- سجعهای نزدیک به هم را «تضمین المزدوج» گویند(رشته انسانی).
معنی: خداوند به او توجه نمیکند. بنده دوباره او را میخواند. خداوند دوباره روی برمی گرداند. بنده بار دیگر با زاری خداوند را صدا میزند. خداوند میفرماید:
مفهوم: توبه
ایزد تعالی در او نظر نکند. بازش بخواند باز اعراض کند بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند حقّ سبحانه و تعالی فرماید:
قلمرو زبانی:
- ایزد: خداوند
- بازش، بار دیگرش: «ش: مفعول»، جهش ضمیر
- خواندن: صدا کردن
- اعراض: روی برگرداندن از چیزی، روی گردانی، انصراف
- تضرّع: زاری، التماس
- سبحانه و تعالی: پاک و والاست خداوند
قلمرو ادبی:
- باز، بار: جناس /
- سجعهای نزدیک به هم را «تضمین المزدوج» گویند(رشته انسانی).
معنی: خداوند به او توجه نمیکند. بنده دوباره او را میخواند. خداوند دوباره روی برمی گرداند. بنده بار دیگر با زاری خداوند را صدا میزند. خداوند میفرماید:
مفهوم: توبه
یا ملائکتی قد استحییتُ من عبدی و لیس له غیری فقد غفرتُ له. دعوتش اجابت کردم و امیدش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.
قلمرو زبانی:
- دعوت: دعا
- برآوردم: برآورده کردم
قلمرو ادبی: تضمین: «یا ملائکتی ……….»
معنی: ای فرشتگان از بنده ام شرمنده شدم. او به جز من کسی را ندارد؛ پس او را آمرزیدم. دعایش را برآوردم و امیدش را ناامید نکردم که از دعا و زاری بنده ام شرم دارم.
مفهوم: آمرزش خداوند
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار
قلمرو زبانی:
- کرم: بخشش
- او: مرجع ضمیر خداوندگار
- شرمسار: شرمنده
قلمرو ادبی:
معنی: بزرگواری و لطف خداوندگار را ببین که گناه را بنده کرده است و خداوند شرمسار است.
مفهوم: لطف خدا
عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: ماعبدناک حق عبادتک و واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب که ماعرفناک حق معرفتک.
قلمرو زبانی:
- عاکف: اعتکاف کننده، کسانی که در مدت معین در مسجد بمانند و به عبادت پردازند؛ مسجدنشین /
- جلال:
- تقصیر:
- معترف:
- واصف: وصف کننده
- حلیه: زیور، زینت
- جمال: زیبایی
- تحیّر: سرگشتگی
- منسوب: نسبت داده شده (منصوب: نصب شده)
قلمرو ادبی:
- کعبه جلال، حلیه جمال: اضافه تشبیهی /
- سجع
- عاکف، کعبه، عبادت: تناسب
- جلال، جمال: تناسب، جناس
- ما عبدناک حق عبادتک، ما عرفناک حق معرفتک: تضمین
معنی: اعتکاف کنندگان در کعبه بزرگی اش اعتراف دارند که در عبادت او کوتاهی کرده اند و میگویند که: حق بندگی تو را ادا نکرده ایم و وصف کنندگان زیور زیبایی اش سرگشته اند که تو را آنگونه که شایستهای نشناخته ایم.
مفهوم: ناتوانی در شکرگزاری از خدا
گر کسی وصف او ز من پرسد
بیدل از بی نشان چه گوید باز
قلمرو زبانی:
- مرجع او: خداوند
- بیدل: عاشق (در اینجا خود سعدی)
- بی نشان: منظور خداوند بی نشان است
- پرسش انکاری
قلمرو ادبی:
- تلمیح به «إنّ الله لا یوصف و لا یدرک»
معنی: اگر کسی وصف خداوند را از من بخواهد، نمیتوانم سخنی بگویم؛ زیرا من عاشق هستم و خداوند بی نشان است.
مفهوم: وصف ناپذیری خدا
عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز
قلمرو ادبی:
بیت دوم تلمیح به حدیث «من عرف الله کلّ لسانه» کسی که خدا را شناخت زبانش کند می شود و نمی تواند چیزی بگوید.
کشتگان: واژه آرایی
عاشق، معشوق: هم ریشگی (رشته انسانی)
معنی: عاشقان به دست معشوقشان کشته میشوند. از کشته صدایی شنیده نمیشود.
پیام: خاموشی عاشق
یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبرده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده آن گه که از این معاملت بازآمد، یکی از یاران به طریق انبساط گفت: از این بوستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟
قلمرو زبانی:
- صاحبدلان: عارف، دل آگاه
- جیب: گریبان، یقه
قلمرو ادبی:
- سر به جیب فروبردن: کنایه از گوشه نشینی
- جیب مراقبت: اضافه اقترانی
- مکاشفت: کشف کردن و آشکار ساختن، در اصطلاح عرفانی پی بردن به حقایق است
- بحر مکاشفت: اضافه تشبیهی
- مستغرق: غرق شده /
- معاملت: اعمال عبادی، احکام و عبادات شرعی، در متن درس مقصود همان کار مراقبت و مکاشفت است
- بازآمد: بازگشت
- انبساط: حالتی که در آن احساس بیگانگی و ملاحظه و رودربایستی نباشد؛ خودمانی شدن
- بوستان: استعاره از معرفت الهی یا همان حالت خوش عرفانی که عارف داشته
- ما را: حرف اضافه«برای ما»
- بحر، مستغرق: تناسب
- سجع
- تحفه: هدیه، ارمغان
- کرامت کردن: عطا کردن، بخشیدن
معنی: یکی از عارفان که در حال مراقبت بود و در کشف حقایق عرفانی غرق شده بود آن گاه که از این این حالت بازگشت، یکی از دوستانش از روی شادی و خودمانی شدن به او گفت: از این حالت عرفانی که بودی، به ما چه سوغاتی پیش کش میکنی؟
گفتم به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!
قلمرو زبانی:
- بوی گلم: جهش ضمیر
- هدیه اصحاب را: را به معنای«برای» حرف اضافه
- اصحاب: ج صحابه، یاران
قلمرو ادبی:
- درخت گل: استعاره از معارف و حقایق الهی، مشاهده جمال حق، حالت عرفانی حاصل از مراقبه و مکاشفه
- درخت: بوته
- درخت گل، بوی گل: تناسب
- بوی گل: استعاره از جلوه جمال حق
- دامن از دست رفتن: کنایه از اختیار از دست دادن، از خود بی خود شدن، در اینجا فنای کامل
- بوی گلم چنان مست کرد: استعاره مکنیه
- مست، دست: جناس
- واج آرایی « س».
معنی: گفتم به یاد داشتم که هنگامی که به درخت گل میرسم، به عنوان هدیه برای دوستانم دامنم را از گل پر کنم. چون به بوستان حقایق رسیدم بوی گل چنان مرا مست کرد که سرگشته و بی خود شدم.
مفهوم: خاموشی عاشق راستین
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
قلمرو زبانی:
- کان: که آن
- شد: رفت، نابود شد
- را: فک اضافه (جان آن سوخته)
- آواز: صدا
قلمرو ادبی:
- ای مرغ: جانبخشی
- مرغ سحر: بلبل نماد عاشق ظاهری
- پروانه: نماد عاشق راستین
- جان، عشق، مرغ، سحر، پروانه: تناسب
- تشخیص
معنی: ای مرغ سحر، عشق و عاشقی را از پروانه یاد بگیر؛ زیرا پروانه سوخته جان درگذشت؛ اما سخنی نگفت. (کنایه از اینکه عاشق راستین جانش را برای دلبرش میدهد و هیچ سخن و اعتراضی نمیکند.)
مفهوم: خاموشی عاشق راستین
این مدعیان در طلبش بی خبران اند
کان را که خبر شد خبری باز نیامد
قلمرو زبانی:
- طلب: خواست، اولین وادی عرفان
- مدعی: ادعا کنند، لاف زننده
قلمرو ادبی:
- خبر: واژه آرایی
- تلمیح به «من عرف الله کلّ لسانه»
معنی: این ادعا کنندگان هیچ آگاهی از خدا و عرفان ندارند؛ زیرا هر کس در راه عرفان به مقصود راستینش برسد، هیچ گاه سخنی نمیگوید.
مفهوم: ناآگاه بودن مدعی
گلستان ، سعدی
آزمون های آنلاین درس یکم فارسی دوازدهم : ستایش - شکر نعمت
بخش های مربوط به درس ستایش - شکر نعمت
دروس پایه دوازدهم ریاضی فیزیک