درس دهم فارسی دوازدهم:فصل شکوفایی

آموزش گام به گام درس دهم فارسی دوازدهم شامل معنی درس دهم فارسی دوازدهم فصل شکوفایی ، آرایه های درس دهم فارسی دوازدهم ، همچنین قلمروهای زبانی و ادبی درس دهم فارسی دوازدهم فصل شکوفایی می باشد.

درس دهم فارسی دوازدهم:فصل شکوفایی


مواردی که در این درسنامه مورد بررسی قرار میگیرند:

  • معنی درس دهم فارسی دوازدهم فصل شکوفایی

  • آرایه های درس دهم فارسی دوازدهم

 

درسنامه ها و آزمون های مربوط به درس فصل شکوفایی

 

قالب شعر فصل شکوفایی 

  • قالب: غزل

  • وزن: مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن 

 

درس دهم

فصل شکوفایی 


دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو

 امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو

  • معنی:

ای دوست، اگر غم ظلم و ستم، دیروز آرزو و امیدهای من و تو را سوزاند و نابود کرد [هراسی نیست؛ چرا که] امروز بوی بهار پیروزی به مشام می رسد.

  •  قلمرو زبانی:

دیروز: پیش از جنبش اسلامی / سوخت: سوزاند / ای دوست: شبه جمله

  • قلمرو ادبی:

غم سوخت: جانبخشی / بار: میوه / برگ و بار: استعاره از آرزوها و امیدها / من و تو: مجاز از ایرانیان / تناسب: برگ، بار، باغ، بهار / دیروز، امروز: تضاد / من و تو: ردیف / استعاره مکنیه: من و تو مانند درخت، برگ و بار داریم / امروز: مجاز از پس از جنبش اسلامی / بهار: استعاره از انقلاب و پیروزی، نماد  / بوی بهار می آید: کنایه از اینکه زمان به بار نشستن ما فرامی رسد، حس آمیزی / باغ: استعاره از ایران / واج آرایی: صامت «ب» / بار، بهار: جناس ناهمسان 

آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد

 غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟

معنی:

در آن سرزمینِ همچون برزخ در آن کوچه هایی که یادآور غم و درد ما بود، چشمان من و تو جز ستم و بیداد چه چیز را دیده بود؟ هیچ چیز.

قلمروهای زبانی و ادبی: 

آیا چه: اشتباه نگارشی / استفهام انکاری / برزخ: حد فاصل بین دو چیز، در اینجا فاصله میان دوران طاغوت و انقلاب اسلامی، یعنی دوران گذار. / برزخ سرد: استعاره از ایران استبداد زده / سرد، درد: جناس ناهمسان / سرد: ایهام دارد: ۱- سرد (چون فصل زمستان، انقلاب پیروز شد) ۲- بی روح و افسرده / چشمان: مجاز از شهروندان ایران / کوچه های غم و درد: اضافه تشبیهی / شب: نماد ظلم و ستم / واج آرایی: د

دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ

 امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو   

معنی:

 دیروز در غریبی باغ خزان زده بودیم و پر از داغ و حسرت بودیم؛ امّا امروز خورشید پیروزی در دشت بردمیده است و همه جای میهن آیینه دار من و تو و تجلّی حضور ما خواهد بود.

قلمروهای زبانی و ادبی:

غربت: دوری از وطن، بیگانگی / دیروز من… بودم و یک چمن داغ بود [حذف فعل بود به قرینهٔ لفظی] / امروز… آیینه دار من و تو است [حذف فعل است به قرینهٔ معنوی]/ دیروز: مجاز از پیش از جنبش اسلامی / باغ: استعاره از ایران / امروز: پس از جنبش اسلامی / خورشید … است: جانبخشی، کنایه از این که جایگاه ما بلند گشته است / تناسب: باغ، چمن، دشت / باغ، داغ: جناس ناهمسان / آیینه دار: آن که آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خود را در آن بیند؛ در اینجا و به ویژه در ادبیات معاصر یعنی انعکاس دهنده / واج آرایی د / چمن: با داغ بسیار. چمن در اینجا «ممیز» واقع شده / داغ: بسیارگرم، آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می‌گذراند، استعاره از درد و غم / خورشید: استعاره از انقلاب و حرکت / دشت: استعاره از میهن

غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران

 صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو

معنی:

 پر از غربت و غبار باغ خزان زده هستیم. نیاز به بارانی داریم که خود را شست وشو دهیم. جویباران بسیاری منتظر ماست. (ما دچار پراکندگی هستیم؛ به جویبار همبستگی بپیوندیم.)

قلمرو های زبانی و ادبی:

غبار: گرد، استعاره از آلودگی / غربت: بیگانگی / باران: نماد رویش و سبزی / جویبار: جوی بزرگی که از جوی‌های کوچک تشکیل می‌شود، نماد حرکت / صد: مجاز از بسیار / واج آرایی صامت «غ» / باران، جویبار: تناسب

این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما

 برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو

معنی:

 این دوره، فصل شکوفایی استعدادهای من و توست؛ ما که به انتظار بهار نشسته بودیم. برخیز همنوا با انقلاب و گل نغمه سرایی کنیم که بهار من و تو می آید.

قلمروهای زبانی و ادبی:

فصل: دوره، منظور زمان پس از جنبش اسلامی است / شکوفایی: استعاره مکنیه / گل: نماد، استعاره از انقلاب و تجلیّات آن / اینک: اکنون / بهار: استعاره از زمان شکوفایی ما / با گل بخوانیم: جانبخشی، استعاره مکنیه

با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم

 در باغ می ماند ای دوست گل یادگار من و تو

معنی:

همراه با این نسیم سحرگاهی برخیز [قیام کن] و همراه شو. اگر در این راه مبارزه مردیم [هراسی نیست.] ای دوست، گل و انقلاب به یادگار از من و تو خواهد ماند.

قلمروهای زبانی و ادبی: 

جان سپردن: کنایه از مرگ، شهادت / نسیم: نماد حرکت / یادگار: واژهٔ دو تلفّظی / نسیم سحرخیز: ترکیب وصفی: صفت فاعلی مرخم، جانبخشی / می ماند: مضارع اخباری، جاوید است / گل: استعاره از انقلاب و تجلیّات آن، خاطرات و مبارزه

چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم

 من می روم سوی دریا، جای قرار من و تو

معنی:

مانند رود که امید رسیدن به دریا را دارد من نیز با ناآرامی، امید رسیدن به دریا را دارم. ما باید به یکدیگر بپیوندیم و همبسته شویم.

قلمروهای زبانی و ادبی:

چون رود: تشبیه / رود: نماد حرکت / بی تاب: آشفته / بی قرار: بی آرامش / دریا: نماد / قرار دوم: ایهام (۱- قرار ملاقات ۲- آرامش) / دریا، رود: تناسب /

دری به خانه خورشید (سلمان هراتی)